۱۳۸۸/۰۹/۳۰

معرفت شب قدر (بخش چهارم)

رابطه شب قدر با بداء

این موضوع را بعدا تکمیل خواهم کرد. ان شاء الله

۱۳۸۸/۰۶/۲۰

معرفت شب قدر (بخش سوم)

فلسفه احیاء چند شب
تا اینجا اجمالاً دانسیم که شب قدر ، شبیست که امور یکسال در آن امضاء می شود و آن شب، در ماه مبارک رمضان و به احتمال قریب به یقین در شب بیست و سوم آن واقع شده است.
سئوال مهمی که ممکن است در اینجا به ذهن خطور کند اینست که با توجه به اینکه لیله القدر یک شب بیش نیست، پس چرا در ماه مبارک رمضان براحیاء چند شب تأکید شده است.
مثلا امام صادق (ع) فرمود:
اِغتَسِل لَیله تِسعَ عَشرَهَ مِن شَهرِ رَمَضَان و اِحدی وَ عشرین وَ ثَلاث و عِشرین و اَجحد اَن تَحیُیهما.
بحار الانوار ج94 ص8 باب 52 روایت 11 به نقل از الهدایه
ترجمه: در شب های نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوم غسل کن و تلاش کن که آن دو شب را (شب بیست و یکم و شب بیست و سوم) احیاء کنی.
اساساً چرا شب قدر بین چند شب پنهان شده است و ائمه هدی (ع) در پاسخ به سوالی مبنی بر تعیین آن شب می فرمودند:
«ما الیسر لیلتین فیما تطبلب»
بحار ج 94صص2-3 روایت 4 باب 52 به نقل از مجالس شیخ
ترجمه: چه سهل است احیاء آن در شب (بیست و یکم و بیست و سوم) برای درک شب قدر(1)
(1- امروزه در میان شیعیان احیاء سه شب در ماه مبارک رمضان یعنی شب نوزدهم و شب بیست و یکم و شب بیست و سوم به عنوان یک سنت حسنه جا افتاده است ، لیکن صاحب این قلم ، روایت معتبری که دال بر «احیاء» شب نوزدهم باشد را مشاهده نکرده است. اساساً این شب (در روایات معتبر) بعنوان یکی از شب های احتمالی لیله القدر هم معرفی نشده است بلکه تأکید بیشتر بر شب بیست و یکم و بیست و سوم بوده است همانگونه که در روایت امام باقر (ع) و امام صادق (ع) آمده است. لذا در دو روایت فوق، امام ع بر احیای شب بیست و یک و بیست و دوم تاکید میورزند. در عین حال بدلیل اهمیت شب نوزدهم، اعمال مختلفی از جمله غسل برای آن ذکر شده است)

آیا همه اینها به خاطر اینست که چند شب احیاء بشود تا یک شب قدر مجهولی درک بشود؟ ، یا در این سفارشات راز و رمزهای دیگری نهفته است؟
به نورانیت معارف نقیه اهل بیت (ع) می توان دریافت که این تأکیدات به سبب اسرار پشت پرده ایست که این شب ها با خود دارند. بیین این اسرار نیاز به مقدماتی دارد که ذیلاً آورده می شود:

مراتب تقدیر
همانطور که پیشتر گفته شد هر امری را که ذات اقدس احدیت بخواهد در عالم جاری کند مورد تقدیر الهی واقع می شود. اگر چه او قادر است که همه امور را دفعتاً به کمال قضای خویش برساند اما سنت الهی بر این تعلق گرفته است که مقدرات او مراتب مختلفی را طی کنند. از این مراتب در لسان روایات تعبیر به مشیت ، اراده ، تقدیر و قضاء شده است.
گفتگوی معلی بن محمد با امام (ع) به زیبایی مبین این حقیقت است:
معلی بن محمد قال : سُئِلَ الْعَالِمُ ع كَيْفَ عِلْمُ اللَّهِ قَالَ عَلِمَ وَ شَاءَ وَ أَرَادَ وَ قَدَّرَ وَ قَضَى وَ أَمْضَى فَأَمْضَى مَا قَضَى وَ قَضَى مَا قَدَّرَ وَ قَدَّرَ مَا أَرَادَ کافی ج 1 صص 9-148 باب البداء
ترجمه: از امام ع سوال شد علم خدا چگونه است؟ امام ع فرمود: خداوند می داند و سپس مشیت می کند و سپس اراده می کند و سپس تقدیر می کند و سپس مورد قضا قرار می دهد و آنگاه امضاء می نماید. پس امضای الهی مبتنی بر قضاء و قضاء مبتنی بر تقدیر و تقدیر مبتنی بر اراده است (یعنی یکی پس از دیگریست)
حال اگر جایگاه شب قدر و نقش آن در تقدیر امور بدرستی دانسته شود ، اهمیت لیالی دیگر (که توصیه بر احیاء آن شده است) آشکار می گردد.
همانگونه بارها تذکر داده شد، شب قدر ، شب تقدیر امور نیست ؛ در آن شب، امور عالم مورد قضای پروردگار واقع نمی شود بلکه شبی است که مقضیات پروردگار به امضاء رسیده و محتوم می شوند و جهت اجراء به حجت عصر «صلوات الله علیه» ابلاغ می گردد.
گفتگوی امام صادق (ع) با محمد بن حمران تأکید بر همین مهم است:
فَاِذا کانَت لَیلَه ثَلاث وَ عِشرین فیها «یُفرَقُ کُلُّ اَمرٍ حَکیم» اَمضاه ثُمَّ اَنهاه قالَ قُلتُ اِلی مَن جعلتُ فداک؟ فَقال اِلی صاحِبِکُم وَلَو لا ذلِکَ لَم یَعلَم ما یَکَونُ فی تِلکَ السّنه
بصایر الدرجات ص 222 روایت 11 باب مایلقی الی الائمه فی لیله القدر
ترجمه: هنگامی که شب بیست و سوم فرا رسد ، هر امر محکمی در آن جدا می شود ، (جدا می شود یعنی خداوند آنها را) امضاء نموده و سپس واگذار می نماید.
گفتم : به چه کسی فدایت شوم؟
فرمود : به صاحب شما ؛ و اگر آن امر نباشد امام شما آنچه که در طی سال واقع می شود نمی داند.

آیه مورد استشهاد امام صادق ع (فیها یفرق کل امر حکیم)، به خوبی تبیین کننده ماهیت آن شب است. شب قدر، شب تحکیم امور نیست، بلکه شب تفریق آنهاست.
تحکیم (به تعبیر قران) یا ابرام (به تعبیر برخی روایات که نمونه آن گذشت) به معنای همان «قضا»ی الهی است. این تحکیم در شب قدر رخ نمی دهد؛ بلکه در شب قدر امور مبرم و محکم و آنها که مورد قضای الهی قرار گرفته اند، تفریق می شوند. تفریق به معنای «جدایی» است. یعنی از ظرف قضای الهی، تعدادی از آنها جدا شده و برای احرا، مهر تایید می خورند. بنابراین، مراحل پیش از امضاء را باید در زمانهایی پیش از شب قدر جستجو کرد.
مطابق فرمایشات ائمه هدی ع، «تقدیر» و «تحکیم» امور در شب های نوزدهم و بیست و یکم ماه مبارک رمضان واقع می شود. در شب نوزدهم خدای متعال آنچه را که بخواهد مقدر می فرماید. در شب بیست و یکم، از مجموعه مقدرات، آنچه را که بخواهد به قضاء خویش رسانده و به بیان دیگر آخرین مرتبه تقدیر را در مورد آن به انجام می رساند.
در عین اینکه در شب بیست و یکم، امر پروردگار محکم و مبرم شده است ؛ لیکن تحقق آن هنوز قطعی نیست و این همان چیزیست که در شب بیست و سوم ماه رمضان، یعنی شب قدر، انجام می شود. تمام این تفصیلات را می توان به نحو اجمال در حدیث نورانی زراره از امام صادق (ع) مشاهده کرد :
اَلتَقدیر فی لَیلَه تِسعَ عَشَرَه وَ الاِبرام فی لَیلَه اِحدی وَ عِشرین وَ الاِمضاء فی لَیلَه ثلاث وَ عِشرین
کافی ج4 ص 159 روایت 9 باب فی لیله القدر
ترجمه: تقدیر امور در شب نوزدهم و محکم کردن آن در شب بیست و یکم و امضای آن در شب بیست و سوم است.

با عنایت به مطالب فوق به خوبی می توان فهمید که آن ذوات مقدسه (ع) با پنهان نگاه داشتن شب قدر، این لطف را در حق همگان روا داشته اند تا با احیاء چند شب، خود را مهیای لحظه تعیین سرنوشت یکسالشان کنند. شاید یکی از دلایلی که خدای متعال روزه این ماه رو بر بندگانش واجب کرده اینطور قابل تبیین باشه که، در این ماه، باری تعالی مقدرات یکسال آنها را تعیین خواهد نمود، اما این فرصت اجباری رو برای آنها فراهم کرده که شکم از طعام خالی دارند، رقت قلب بیشتری پبدا کرده، بسوی حضرت دوست گامی برداشته، ابتدا خود رو در زیر باران رحمت و مغفرت خدا شستشو بدهند و سپس نظاره گر امضای مقدرات یکسال خود باشند. حال ببین اگر روزه این ماه کریم نبود، با کوله بار گناه و غفلتی که با خود جمع کرده بودیم، چه سال جدیدی برای ما مقدر میشد؟!!

۱۳۸۸/۰۶/۱۶

معرفت شب قدر (بخش دوم)

شب قدر در چه ماهی و چه شبی است؟
قرآن کریم با دو آیه ماه مربوط به شب قدر را معرفی می کند. در سوره قدر می فرماید :
«انا انزلناه فی لیلة القدر» (قدر /1)
ترجمه: ما قرآن را در شب قدر نازل کریم.
در سوره بقره می فرماید:
«شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن» (بقره / 185)
ترجمه: ماه رمضانی که قرآن در آن نازل شده است.
قران که محکم ترین حجت خدا در فهم آموزه های دینی ماست ، با این دو آیه به ما می فهماند که شب قدر در ماه مبارک رمضان است ؛ چون از یکسو می فرماید «ما قران را در شب قدر نازل کریم» و از سوی دیگر می فرماید : «قران در ماه رمضان نازل شده است». اما اینکه شب قدر کدام یک از شب های ماه رمضان است را باید در روایاتی که بدست ما رسیده است جستجو کرد این مجموعه روایات را می توان به سه دسته تقسیم کرده و بررسی نمود:

دسته اول :
روایات شاذ و نادریست که هر یک صریحاً یا محتملاً شبی را بعنوان شب قدر معرفی می کنند که با اکثریت روایات همخوانی ندارند. مانند روایت ابوذر از پیامبر اکرم (ص) که شب قدر را یکی از ده شب اول ماه رمضان می داند. یا روایت عباده بن صامت از سول خدا (ص) که شب قدر را یکی از شب های بیست و پنجم و بیست وهفتم و بیست و نهم و یا شب آخر ماه رمضان معرفی می کند. طیف متنوعی از این روایات را مرحوم سید بن طاووس (ره) در اقبال صص 7-66 آورده است.
تحقیقاً می توان گفت که قاطبه این روایات (که عمدتاً هم مربوط به روایات عامه است) یا بدون سند هستند یا بنحو مرسل وارد شده اند و یا ضعیف می باشند.
لذا هیچ یک از علمای امامیه ، در طول تاریخ ، اعتنایی به این دسته از روایات نداشته و بر اساس آن حکم نکرده است.

دسته دوم:
مربوط به روایاتیست که امام (ع) بجای اینکه یک شب یا یکی از چند شب را بعنوان شب قدر معرفی کند ، می فرماید : «هی اول لیله من السبع الاواخر» یعنی شب قدر ، شب اول از هفت شب آخر است.
مشکلی که این دسته از روایات ایجاد می کنند اینست که شب قدر وابسته به طول ماه می شود ؛ یعنی اگر ماه بیست و نه روز باشد ، شب قدر ، شب بیست و سوم و اگر سی روزه باشد ، شب بیست و چهارم خواهد بود. اما این دسته از روایات نیز قابل مناقشه است.
اولاً : تعداد این روایات بسیار محدود است و با تفحصی که نگارنده در مجامع روایی شیعه داشت تنها سه روایت مشاهده شد که به قرار زیر است:

روایت اول :
زراره عن عبدالواحد بن المختار قال :سألت ابا جعفر (ع) عن لیله القدر. فقال اخبرک و الله ثم لا اعمی علیک هی اول لیله من السبع الاواخر. اقبال ص206 الباب السابع و العشرون
ترجمه: از امام باقر ع در مورد شب قدر پرسیدم. فرمود به خدا قسم به گونه ای به تو خبر میدهم که دیگر هیچگاه بر تو پنهان نماند. آن، شب اول از هفت شب آخر ماه رمضان است.

روایت دوم :
[ اصبغ بن نباته عن علی (ع)] قال السائل بَیٌنها فی ای لیله اقصدها قال : اطلبها فی سبع الاواخر والله لئن عرفت اخر السبعه لقد عرفت اولهن و لئن عرفت اولهن لقد اصبت لیله القدر. قال : ما افقه ما تقول .... فقال (ع) ... فانظر فاذا مضت لیله ثلاث و عشرین من شهر رمضان فاطلبها فی اربع و عشرین و هی لیله السابع و معرفه السبعه ... الغارات ج 1 صص 110-107
ترجمه: شخصی از امیرالمومنین ع پرسید در چه شبی بدنبال شب قدر باشم؟ فرمود: آنرا در هفت شب آخر طلب کن. بخدا قسم اگر آخر این هفت روز را بشناسی به تحقیق که شب اول آنرا هم خواهی شناخت و اگر شب اول را شناختی، هر آیینه شب قدر را درک کرده ای.

روایت سوم:
عن عبداله قال ، قال رسول الله (ص): من كان منكم ملتمساَ ليله القدر فليلتمسها في العشر الا واخر فَاِن ضَعٌفَ او عَجَزَ فلا يغلبن علي السبع البوافي. مستند/ک الوسال ج7 ص476 ح8698-32
ترجمه: هر کس از شما بدنبال شب قدر می گردد، پس در ده شب آخر آنرا دنبال آن باشد. پس اگر توانایی بر آن نداشت هفت شب آخر را از دست ندهید.

ثانیاً :روایت دوم و سوم بدون سند است و تنها روایت اول را سید بن طاووس با اسناد خود از زراره نقل کرده است.

ثالثاً : مرحوم سید بن طاووس (ره) پس از نقل روایت فوق می نویسد:
این روایات را می توان این گونه توجیه کرد که بیان امام (ع) مربوط به ماههای بیست و نه روزه بوده است. در این صورت این دسته از روایات با روایات دسته سوم که اکثریت روایات را تشکیل می دهد هماهنگ خواهد شد. متن عبارت سید چنین است :
«اقول لعله قد اخر عن شهر کان تسعه و عشرین یوماً لاشی ماعرفت ان لیله اربع و عشرین و هی غیر مفرده فما یحتمل ان تکون لیله القدر و وجدت بعد هذا التاویل فی الجزء الثالث من جامع محمد بن الحسن القمی لما روی منه هذا الحدیث فقال ماهذا لفظه:« عن زراره قال: کان ذلک الشهر تسعه و عشرین یوماً» اقبال ص 206 الباب السابع و العشرون
ترجمه: ... بعد از این تاویل در جلد سوم از جامع روایی محمد بن حسن قمی حدیثی دیدم که متنش چنین است: زراره گفت آن ماه بیست و نه روزه بود.

دسته سوم :
این گروه از روایات همان طیف غالبی است که شب قدر را یکی از دو شب بیست و یکم و یا بیست و سوم معرفی می کند و در برخی احادیث آن تأکید بلکه تصریح بر شب بیست و سوم شده است. برخی از این روایات که درمنابع معتبر شیعه آمده به قرار زیر است:

روایت اول:
زراره عن ابی جعفر (ع) ، قالَ سَألتهٌ من لَیلَه القَدر قالَ:هی اِحدی و عشرین او ثَلاث وعِشرِین. قلتٌ الَیسَ اِنًّما هِيَ لَيلهُ ؟ قالَ بَلي. قلت فَاخبِرني بها. قال و ما عليك اَن تَعمَلَ خيرً فٍي لَيلَتَين. بحار الانوار ج 94ص 4 باب 52 به نقل از مجالس شيخ
ترجمه: زراره مي گوید از امام باقر (ع) در مورد شب قدر پرسیدم ، حضرت فرمود :
بیست و یکم و بیست و سوم
-گفتم : مگر نه اینست که شب قدر یک شب بیش نیست؟
-فرمود : آری.
گفتم : پس مرا نسبت به آن آگاه کن.
فرمود : چه اشکالی دارد که کار خیری را در دو شب انجام دهی.

روایت دوم:
قاسم بن محمد علی قال کنت عند ابی عبدالله (ع) فقال له ابو بصیر: مَا اللیله الّتی یُرجی فیها ما یُرجی. قال فِی اِحدی و عشرین او ثلاثَ و عِشرین. قال فًاِن لًم اًقوِ عًلی کِلیتهما. قال ما اًیسًرُ لَیلًتًن فیما تًطلبُ.
بحار الانوار ج 94 صص 3-2 روایت 4 باب 52 به نقل از مجالس شیخ
ترجمه: ابوبصیر از امام صادق (ع) پرسید شب قدر در چه شبی است؟
- حضرت فرمود : در شب بیست و یکم یا بیست و سوم.
- ابوبصیر گفت اگر نتوانستم هر دوشب را درک کنم ؟ (تلویحاً از حضرت می خواهد که یک شب را مشخص کند)
- فرمود : چه ساده است تلاش در دو شب برای رسیدن به آنچه که می خواهی.

روایت سوم:
محمد بن مسلم عن احد هما (ع) ، قال ..... لًیلًه ثًلاث و عِشرین یُرجی فیها لًیلًه القًدر. تهذیب ج 1ص 114 روایت 34
ترجمه: امام صادق یا امام باقر (ع) فرمود :....... شب قدر امید می رود که در شب بیست و سوم باشد.

روایت چهارم:
اسحاق بن عمار (عن ابی عبدالله (ع) ) ..... و فی لیله ثًلاث و عشرین یُمضی ما اًرادً الله عزّوجل مِن ذلک وً هِی لیلهُ القًدرِ التّی قال الله عزّوجل «خًیرٌ مِن الفِ شًهر». الکافی ج4 ص 158 ح 8
ترجمه: امام صادق (ع) فرمود : ... و در شب بیست و سوم ، خدای عزوجل آنچه را که اراده فرموده است امضا می کند و آن همان شب قدریست که خداوند در مورد آن فرمود : «بهتر از هزار شب».

لذا تقریباً قاطبه علمای شیعه در طول تاریخ بر این قول اتفاق داشته اند که شب قدر همان شب بیست و سوم است. روی همین جهت رئیس المحدثین ، صدوق «اعلی الله مقامه الشریف» ، فرمودند :
اِتفقَ مَشایخُنا رض اللهُ عَنهُم فی لیله القَدرِ علی اَنَّها لَیلَه ثلاث و عشرین مِن شَهرِ رَمَضان و الغُسل فیها مِنَ اوّلِ الّلیل و هُوَ یَجزی الی آخِره. بحار الانوار ج 94 ص 16 باب 52
ترجمه: اساتید ما که رضایت خدا شامل حال آنها باد ، اتفاق کردند که شب قدر همان شب بیست و سوم است و غسل در آن شب از اول تا به آخر شب جایز است.

مطلبی که در اینجا اهمیت زیادی دارد اینست که مطرح شدن شب های دیگر در کنار شب قدر مثل شب نوزدهم و شب بیست و یکم صرفاً بخاطر پنهان نگاه داشتن شب قدر بوده است یا وجوه دیگری هم دارد ؟ آیا دستورات مؤکد بر احیاء این شب ها بدین جهت است که در میان چند شب ، یک شب قدر مجهولی هم درک شود یا در این سفارشات راز و رموزهای دیگری نهفته است؟ ادامه دارد انشاء الله.

۱۳۸۸/۰۶/۱۱

معرفت شب قدر (بخش اول)

پیش درآمدی بر حقیقت شب قدر
نظامی خلقتی را که خدای متعال طراحی فرموده است دو بعد دارد: یکی «ملک» و دیگری «ملکوت». جنبه ملکی خلقت همان است که در جهان خارج میبینیم. تمام آنچه که تحقق عینی و خارجی به خود گرفته است، عالم ملک را تشکیل می دهد. از آنطرف عالم ملکوت، عالمی است که پشت پرده جهان ملک را شکل می دهد.تمام حقایق عینی عالم ملک و آنچه که هنوز در آن ظاهر نشده است، یک تحقق علمی در عالم ملکوت دارد. اینکه شاعر گفته است: صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی، اشاره به همین مطلب است.
با طرح مثالی، این مطلب بهتر روشن می شود. فرض کنید میخواهید وسیله ای را بسازید. پس از تصمیم به ساخت آن وسیله، دهها طرح در ذهن شما شکل میگیرد. اما سرانجام یک طرح را تایید کرده و بر اساس آن وسیله مورد نظر را می سازید. وسیله ساخته شده یک حقیقت ملکی است و طرحهایی که در ذهن شما بوده و هست حقایقی ملکوتی هستند.
وقتی به قران مراجعه کنیم همین تعابیر را خواهیم دید.
وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَديرٌ (آل عمران/189)
فَسُبْحانَ الَّذي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (یس/83)
عالم ملکوت در قران با تعابیر دیگری نیز آمده است مانند «عرش»، «کرسی»، «کتاب مبین»، «امام مبین» و … ؛ و این کلمات بارها در قران بیان شده است، که نشانگر اهمیت موضوع «ملکوت» در معارف قرانیست.
برای فهم بهتر عالم ملکوت، به بیانی ساده میتوان آنرا «عالم مقدرات» خدای متعال نامید. تمام اشیاء و اموری که در عالم ملک تحقق میابد قبل از آن مورد قضا و قدر الهی قرار گرفته اند. نه تنها قضا و قدر، بلکه سلسله مراتبی است که در روایات تعبیر به مشیت، اراده، تقدیر، قضاء و امضاء شده است. صادق آل محمد ع فرمود:
«لایکون شَییٌ فی الارضِ و لا فی السَّماءِ اِلّا بهذهِ الخصالِ السَّبع بِمَشیَّهِ وَ ارادة و قَدَرَ و قَضاءِ و إذنِ و کتابٍ و اَجَلٍٍ مَن زَعَمَ اًََنّهُ یًَقدِرُ عَلی نَقض واحدة فَقَد کفر.» اصول کافی ج1ص149روایت اول
ترجمه: هیچ چیزی در آسمان و زمین تحقق پیدا نمی کند مگر به هفت ویژگی: به مشیت و اراده و قدر و قضاء و اذن و کتاب و اجل. هر کس گمان کند که می تواند یکی از این موارد را حذف کند، به تحقیق که کافر شده است.
هر یک از تعابیر فوق با یکدیگر متفاوت می باشد که در روایات بدان اشاره شده است. اما اجمالا باید اشاره کرد که تفاوت در این مراتب مانند تفاوت در مراحل طراحی یک شیء توسط یک مهندس است. مهندس مکانیکی که میخواهد مثلا یک اتومبیل را بسازد ابتدا باید در ذهن خود «تصمیم به ساخت» آن بگیرد. این «تصمیم اولیه» و مجمل همان «مشیت» است. هیچ جزییاتی از آن شیء در این مرحله وجود ندارد. ممکن است در نهایت ماشین بزرگی شود یا کوچک، سفید رنگ شود یا سیاه و … . این تصمیم اولیه توسط مهندس مکانیک به مرور پخته میشود تا اینکه تمام جزییات آن در آمده و به صورت کامل مستند سازی و آماده پیاده سازی در خط تولبد می شود. این مرحله معادل عبارت «قضاء» می باشد.
پس از طراحی و مستند سازی کامل اتومبیل، برای پیاده سازی آن در خط تولید نیاز به تاییدیه نهایی و امضای مهندس طراح می باشد. پس از امضاء مستندات برای پیاده سازی به خط تولید فرستاده میشود. این تاییدیه معادل عبارت «امضاء» و یا طبق روایت فوق «اذن» می باشد.
برگردیم به موضوع شب قدر. این شب همانطور که از نام آن پیداست، مرتبط با مقدرات الهی می باشد. اما با کدام یک از پنج مرحله فوق الذکر (از مشیت تا امضاء) در ارتباط است؟ آری شب قدر، شب حلقه آخر از سلسله مقدرات الهی است. شبی است که عالم ملکوت به عالم ملک متصل می شود. شب قدر، شب امضای نهایی مقدرات الهی است. شبی است که مقدرات یکسال عالم تصویب شده و به امضای الهی می رسد. شبی است که در آن ملائکه و روح به زمین نازل شده و آنچه برای اجرا در سال آینده به امضای الهی رسیده است به حجت خدا بر روی زمین تقدیم میکنند. امام صادق ع در توصیف این شب به محمد بن حمران فرمود:
فَاِذا کانَت لَیلَه ثَلاث وَ عِشرین فیها «یُفرَقُ کُلُّ اَمرٍ حَکیم» اَمضاه ثُمَّ اَنهاه قالَ قُلتُ اِلی مَن جُعلتُ فداک؟ فَقال اِلی صاحِبِکُم وَلَو لا ذلِکَ لَم یَعلَم ما یَکَونُ فی تِلکَ السّنه. بصایر الدرجات ص 222 روایت 11 باب مایلقی الی الائمه فی لیله القدر
هنگامی که شب بیست و سوم فرا رسد ، هر امر محکمی در آن جدا می شود ، امضاء نموده و سپس واگذار می نماید.
گفتم : به چه کسی فدایت شوم؟
فرمود : به صاحب شما ؛ و اگر آن امر نباشد امام شما آنچه که در طی سال واقع می شود نمی داند.

۱۳۸۸/۰۶/۰۲

ماه خدا به سوی شما آمد

ماه رمضان با همه زیباییهاش و با یک آغوش رحمت و مغفرت یکبار دبگه به سوی ما رو آورد. آره! اون خودش به سوی ما اومد و ما رو مجذوب نگاه پر مهرش کرد. حالا این گوی است و این میدان. این ماه مبارک آغوش به روی تک تک ما گشوده تو خواه دامن دامن خوشه چینی کن و خواه عمر را به غفلت بگذران.
به هرحال همه مون میدونیم توفیق بیدار شدن در سحر و خواندن نماز صبح اول وقت و احیانا ادای نوافل (نافله شب و نافله صبح) ، چیزی نیست که به این راحتی در طول سال موفق به انجام اونها بشیم. ولی وقتی ماه رمضان به تو روی بیاره همه اینها رو هم با خودش داره.
خیلی از دوستان خدا در این ماه از فرصت استفاده می کنند و 11 رکعت نماز شبشون رو هم قبل از اذان صبح میخونن. اما اگر شما هم مثل من سحرها وقت کم میارید و تا دقیقه 90 مشغول خوردن و دویدن و مسواک زدن و ... هستید از یه نافله، غفلت نکنید و اون «نافله صبح» هست.
نافله صبح دو رکعت نماز است که قبل از نماز صبح خونده میشه. البته فرموده اند در صورتی که تا پیدا شدن سرخی مشرق تاخیر بیافتد بهتر است بعد از نماز صبح خونده بشه (ر.ک رساله عملیه)
این دو رکعت نماز همونه که خدای متعال در قران پیامبر رو امر به اون فرموده:
وَ مِنَ اللَّيْلِ فَسَبِّحْهُ وَ إِدْبارَ النُّجُومِ (طور: 49)
یعنی بخشی از شب را به تسبیح مشغول باش (نماز شب) و همچنین هنگام ناپدید شدن ستارگان (نافله صبح).
حضرت رضا ع در تفسیر آیه فوق فرمودند: ادبار النجوم ركعتين قبل صلوة الصبح (نورالثقلبن ج5 ص143)
یعنی مراد از تسبیح در هنگام ناپدید شدن ستارگان، دو رکعت نافله قبل از نماز صبح است.
التماس دعا.

۱۳۸۸/۰۵/۲۹

معادل امروزی مهریه حضرت زهرا (س)

چند وقت پیش در ایام فاطمیه یه مطلبی نوشتم با عنوان «معادل امروزی مهریه حضرت زهرا س». بعد از مدتی یکی از خوانندگان وبلاگ نظری فرستاد که برام خیلی جالب و قابل استفاده بود. متن نظرشون این بود:
«يك نكته را كه در محاسباتتتان نياورديد اينه كه نقره آن زمان مثل طلا در امروز فلزي بوده كه باآن معامله مي كردند و نبايد با قيمت فعلي آن مقايسه گردد بايد نسبت ارزش آن با فلزات ديگر به خصوص طلا در امروز و آن زمان در نظر گرفته شود».
بعد از کمی فکر کردن دیدم حرفشون منطقیه. امروزه معاملات بر پایه ارزش طلاست و با نقره سنجیده نمیشه. لذا عموما نوسانات قیمت طلا رصد میشه. البته با یک نگاه دقیقتر شاید بتوان گفت آن زمان هم معاملات بر پایه ارزش طلا بوده است، چرا که یک درهم معادل یک دهم دینار بوده است لذا به یکدیگر قابل تبدیل بوده است. یعنی اگر گفته میشد فلان کالا ده درهم است معادل این بود که گفته شود یک دینار قیمت دارد.لذا امروز هم اگر میخواهیم مبلغ چیزی را محاسبه کنیم باید به طلا تبدیل کرده و بعد تعیین قیمت نماییم.
ضمن تشکر از این دوست ناشناس، پست قبلی رو اصلاح کردم و لذا میتونید مطلب جدید رو تو همون پست قبلی مطالعه بفرمایید. اما در مجموع میتونم بگم که چند میلیونی به نفع خانوما تموم شد. مبارک باشه!

۱۳۸۸/۰۵/۲۷

بحر طویل

توی چند پست قبل، یه شعری نوشتم با عنوان «عصر یک جمعه دلگیر» و گفتم نمیدونم این شعر مال کیه، ولی مال هر کی هست ذوق خیلی قشنگی داشته.
اما جدیدا هم به متن کامل شعر دست پیدا کردم و هم شاعرش رو شناختم. شعر مال شاعر جوان اهل بیت سید حمید رضا برقعی است. برای آشنایی بیشتر با ایشان میتونید اینجا را ملاحظه کنید. متن کامل شعر به نقل از وبلاگ وی چنین است:

عصر یک جمعهء دلگیر، دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است؟
چرا آب به گلدان نرسیده است؟
چرا لحظهء باران نرسیده است؟
وهر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است، به ایمان نرسیده است و غم عشق به پایان نرسیده است.
بگو حافظ دلخسته زشیراز بیاید بنویسد که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است ؟
چرا کلبه احزان به گلستان نرسیده است؟
دل عشق ترک خورد، گل زخم نمک خورد، زمین مرد، زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد،فقط برد، زمین مرد، زمین مرد ،خداوند گواه است،دلم چشم به راه است، و در حسرت یک پلک نگاه است، ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه خدایا برسد کاش به جایی، برسد کاش صدایم به صدایی...
عصر این جمعه دلگیر وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس، تو کجایی گل نرگس؟
به خدا آه نفس های غریب تو که آغشته به حزنی است زجنس غم و ماتم، زده آتش به دل عالم و آدم مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در سوگ کدامین غم عظمی به تنت رخت عزا کرده ای؟ ای عشق مجسم! که به جای نم شبنم بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت. نکند باز شده ماه محرم که چنین می زند آتش به دل فاطمه آهت به فدای نخ آن شال سیاهت به فدای رخت ای ماه! بیا صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس و این روضه و این بزم توئی ،آجرک الله!
عزیز دو جهان یوسف در چاه ،دلم سوخته از آه نفس های غریبت دل من بال کبوتر شده خاکستر پرپرشده، همراه نسیم سحری روی پر فطرس معراج نفس گشته هوایی و سپس رفته به اقلیم رهایی، به همان صحن و سرایی که شما زائر آنی و خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت زیر رکابت ببری تا بشوم کرب و بلایی،
به خدا در هوس دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد ،نگهم خواب ندارد، قلمم گوشه دفتر غزل ناب ندارد، شب من روزن مهتاب ندارد، همه گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق بیچارهء دلدادهء دلسوخته ارباب ندارد...
تو کجایی؟ تو کجایی شده ام باز هوایی،شده ام باز هوایی...
گریه کن ،گریه وخون گریه کن آری که هر آن مرثیه را خلق شنیده است شما دیده ای آن را و اگر طاقتتان هست کنون من نفسی روضه ز مقتل بنویسم، و خودت نیز مدد کن که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی بشود چون تپش موج مصیبات بلند است، به گستردگی ساحل نیل است، و این بحر طویل است وببخشید که این مخمل خون بر تن تبدار حروف است که این روضهء مکشوف لهوف است، عطش بر لب عطشان لغات است و صدای تپش سطر به سطرش همگی موج مزن آب فرات است، و ارباب همه سینه زنان کشتی آرام نجات است ،ولی حیف که ارباب «قتبل العبرات» است، ولی حیف که ارباب«اسیر الکربات» است، ولی حیف هنوزم که هنوز است حسین ابن علی تشنهء یار است و زنی محو تماشاست زبالای بلندی، الف قامت او دال و همه هستی او در کف گودال و سپس آه که «الشّمرُ ...»خدایا چه بگویم «که شکستند سبو را وبریدند ...»
دلت تاب ندارد به خدا با خبرم می گذرم از تپش روضه که خود غرق عزایی، تو خودت کرب و بلایی، قسمت می دهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی، تو کجایی ... تو کجایی...

صلی الله علیک یا مولانا یا بقیه الله

۱۳۸۸/۰۴/۲۹

نشان از بی نشان (بخش سوم)

قول سومی که در رابطه با مدفن صدیقه کبری س مطرح شده است، «روضه منوره» است. جالب است که مستند این قول یک روایت مرسل از ابن ابی عمیر است.

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ عَنِ السَّعْدَآبَادِيِّ عَنِ الْبَرْقِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَا بَيْنَ قَبْرِي وَ مِنْبَرِي رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ وَ مِنْبَرِي عَلَى تُرْعَةٍ مِنْ تُرَعِ الْجَنَّةِ لِأَنَّ قَبْرَ فَاطِمَةَ ع بَيْنَ قَبْرِهِ وَ مِنْبَرِهِ وَ قَبْرَهَا رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ وَ إِلَيْهِ تُرْعَةٌ مِنْ تُرَعِ الْجَنَّةِ ( وسائل‏الشيعة ج : 14 ص : 369 ح 19408)

نقد سند
این روایت مرسل است اگرچه در نزد برخی مراسیل او در رتبه مسانید است.

نقد متن
بر فرض که مرسل بودن روایت را ندید بگیریم چند نکته قابل طرح است:
1-انتهای روایت نشان می دهد که اما صادق ع برای تعلیل جمله رسول خدا فرمودند که چون قبر فاطمه در آنجاست لذا منطقه بین قبر و منبر بر روی یکی از بلندیهای بهشت قرار گرفته. این نمی تواند درست باشد چون رسول خدا این جمله را در زمان حیات خود فرمودند و آنوقت فاطمه س در قید حیات بودند.
2-به نظر میرسد جمله انتهایی از راوی بوده و به انتهای حدیث اضافه شده است.
3-روضه منوره در داخل مسجد النبی هست و آنجا محل حضور مردم بوده فلذا این مطلب با دفن مخفیانه حضرت زهرا س منافات دارد. روی همین جهت صاحب جواهر از به نقل از شهید ثانی فرمودند «دفن فاطمه س در روضه منوره از بعیید ترین احتمالات است» (الجواهر ج20 ص 86)

۱۳۸۸/۰۴/۲۷

نشان از بی نشان (بخش دوم)

در پست قبلی که به مناسبت شهادت حضرت زهرا س نوشته بودم، گفته بودم که ان شاء الله دو محل دیگری را که محتمل است مدفن حضرتش باشه رو مورد نقد و بررسی قرار خواهیم داد. البته در پست قبلی اشاره شد که به نظر نگارنده احتمال دفن حضرت س در منزل خودشان بسیار قوی تر است، فلذا در این پست ادله جرح قول دفن در بقیع ارایه خواهد شد. امید است این تلاش اندک مورد مقبول خاطر عاطر بانوی دو جهان افتد (یا ایها العزیزه ... جعنا ببضاعه مزجاه ...)

قائلین به دفن در بقیع برای اثبات مدعای خود احادیث گوناگونی را در چند فراز ارائه نموده اند که ذیلا مطرح و بررسی می گردند :

فراز اول-حدیث تابوت (هودج)
1-ابن عبدالبر في الاستيعاب ، بسنده إلى محمد بن اسحاق السّراج ، عن قتيبة بن سعيد ، قال : حدثنا محمد بن موسى ، عن عون بن محمد بن علي بن أبي طالب ، عن أمه أم جعفر بنت محمد بن جعفر ، وعن عمار بن المهاجر ، عن أم جعفر – أن فاطمة بنت رسول الله r قالت لأسماء بنت عميس : يا أسماء ، إني قد استقبحْتُ ما يُصنع بالنساء ، إنُه يُطرح على المرأة الثوب فيصفها .
فقالت أسماء : يا بنت رسول الله ، ألا أُريكِ شيئاً رأيته بأرض الحبشة ‍! فدعت بجرائد رطبة فحنتها ثم طرحت عليها ثوباً .
فقالت فاطمة : ما أحسن هذا وأجمله ! تُعْرَفُ به المرأة من الرجال ، فإذا أنا متُ فاغسليني أنت وعليٌّ ، ولا تدخلي عليَّ أحداً .
فلما توفيت جاءت عائشة تدخل ، فقالت أسماء : لا تدخلي . فشكت إلى أبي بكر ، فقالت إن هذه الخثعمية تحول بيننا وبين بنت رسول الله r ، وقد جعلت لها هودج العروس – فجاء أبوبكر ، فوقف على الباب ، فقال : يا أسماء ما حملك على أن منعت أزواج النبي r أن يدخلن على بنت رسول الله r ، وجعلتِ لها مثل هودج العروس؟ فقالت : أمرتني ألاّ يدخل عليها أحد ، وأريتها هذا الذي صنعت ، وهي حية ، فأمرتني أن اصنع ذلك لها . قال أبو بكر : فاصنعي ما أمرتكِ . ثم انصرف ؛ فغسلها عليٌ وأسماء

نقد متن حدیث
اولا این روایت به هیچ وجه تصریح در دفن حضرت زهرا (س) در بقیع ندارد. بنا به فرض اینکه چنین گفتگویی نیز واقع شده باشد، اما هیچ اشاره ای به دفن حضرت فاطمه (س) توسط امیرالمومنین (ع) در بقیع ندارد.
ثانیا: عبارات پایانی روایت، همچون آمدن عایشه به درخانه حضرت زهرا (س) و سپس آمدن ابوبکر به آنجا و گفتگوی با اسماء
از جهات غریب روایت است؛ چراکه در هیچ یک از روایات شهادت حضرت زهرا (س) به مانند آن بر نمی خوریم. بلکه می توان از پاسخ ابوبکر به اسماء (که گفت انجام بده آنچه را که فاطمه به تو امر کرده است) حدس زد که طراحان این حدیث با گنجاندن پاسخ به ظاهر منطقی و از سر ارادت خلیفه اول، بدنبال تطهیر و فضیلت تراشی برای او بوده اند.


2- إبن شبّة النميري قال : حدثنا أبو عاصم النبيل قال ، حدثنا كهمس بن الحسن قال ، حدثني يزيد قال : كِمدت فاطمة رضي الله عنها بعد وفاة أبيها سبعين بين يوم وليلة ، فقالت : إني لأستحي من جلالة جسمي إذا أخرجتُ على الرجال غداً – وكانوا يحملون الرجال كما يحملون النساء – فقالت أسماء بنت عميس – أو أم سلمة – إني رأيت شيئاً يصنع بالحبشة ، فصنعت النعش فاتُّخِذ بعد ذلك سنة [1]

نقد سند
این روایت مرسل است چرا که یزید به عنوان راوی اول حدیث، همان «یزید بن عبدالله الشخیرالعامری» متوفای به سال 111 ه. است.[2] حال آنکه فاطمه زهرا (س) به سال 11 ه. از دنیا رفته اند.

نقد متن حدیث
روایت هم به هیچ وجه تصریح در دفن حضرت زهرا (س) در بقیع ندارد


3-حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِي الْمِقْدَامِ وَ زِيَادِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَا أَتَى رَجُلٌ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) فَقَالَ لَهُ يَرْحَمُكَ اللَّهُ هَلْ تُشَيَّعُ الْجِنَازَةُ بِنَارٍ وَ يُمْشَى مَعَهَا بِمِجْمَرَةٍ وَ قِنْدِيلٍ أَوْ غَيْرِ ذَلِك‏ ..... – إلى أن قال - فلما نعى إلى فاطمة نفسها أرسلت إلى أم أيمن وكانت أوثق نسائها عندها وفي نفسها فقالت لها يا أم أيمن إن نفسي نعيت لي فادعي لي عليا فدعته لها فلما دخل عليها قالت له : يابن العم أريد أن أوصيك بأشياء فاحفظها علي فقال لها قولي ما أحببت ، قالت له تزوج فلانة تكون لولدي مربية من بعدي مثلي ، واعمل لي نعشا رأيت الملائكة قد صورته لي فقال لها علي أريني كيف صورته ؟ فأرته ذلك كما وصفت له ........
فَلَمَّا قَضَتْ نَحْبَهَا - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهَا - وَ هُمْ فِي ذَلِكَ فِي جَوْفِ اللَّيْلِ أَخَذَ عَلِيٌّ (ع) فِي جَهَازِهَا مِنْ سَاعَتِهِ كَمَا أَوْصَتْهُ فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ جَهَازِهَا أَخْرَجَ عَلِيٌّ الْجِنَازَةَ وَ أَشْعَلَ النَّارَ فِي جَرِيدِ النَّخْلِ وَ مَشَى مَعَ الْجِنَازَةِ بِالنَّارِ حَتَّى صَلَّى عَلَيْهَا وَ دَفَنَهَا لَيْلًا

نقد سند
روایت ضعیف است چون تمام روایت غیر موثق هستند.

نقد متن
در این روایت بر خلاف روایات دیگر اشاره شده به این که شکل هودج را ملائکه برای حضرت زهرا س تصویر کردند در حالی که در روایات دیگر صحبت از رسومات مردم حبشه و تبیین آن توسط کنیز حضرت بود.


4-سَلَمَةُ بْنُ الْخَطَّابِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا عَنْ أَبِيهِ عَنْ‏ حُمَيْدِ بْنِ الْمُثَنَّى عَنْ أَبِي عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْحَذَّاءِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ أَوَّلُ نَعْشٍ أُحْدِثَ فِي الْإِسْلَامِ نَعْشُ فَاطِمَةَ إِنَّهَا اشْتَكَتْ شَكْوَتَهَا الَّتِي قُبِضَتْ فِيهَا وَ قَالَتْ لِأَسْمَاءَ إِنِّي نَحِلْتُ وَ ذَهَبَ لَحْمِي أَ لَا تَجْعَلِينَ لِي شَيْئاً يَسْتُرُنِي قَالَتْ أَسْمَاءُ إِنِّي إِذْ كُنْتُ بِأَرْضِ الْحَبَشَةِ رَأَيْتُهُمْ يَصْنَعُونَ شَيْئاً أَ فَلَا أَصْنَعُ لَكِ فَإِنْ أَعْجَبَكِ أَصْنَعُ لَكِ قَالَتْ نَعَمْ فَدَعَتْ بِسَرِيرٍ فَأَكَبَّتْهُ لِوَجْهِهِ ثُمَّ دَعَتْ بِجَرَائِدَ فَشَدَّدَتْهُ عَلَى قَوَائِمِهِ ثُمَّ جَلَّلَتْهُ ثَوْباً فَقَالَتْ هَكَذَا رَأَيْتُهُمْ يَصْنَعُونَ فَقَالَتِ اصْنَعِي لِي مِثْلَهُ اسْتُرِينِي سَتَرَكِ اللَّهُ مِنَ النَّارِ

نقد سند
این خبر ضعیف است آنچنان که علامه مجلسي بدان اشاره می کنند در ملاذ الأخيار ج 3 ص 322 ح 185

5-ما ذكر الفتّال النيسابوري في وصيتها عليها السلام لأمير المؤمنين عليه السلام التي رواها أنها قالت :
ثُمَّ قَالَتْ أُوصِيكَ يَا ابْنَ عَمِّ أَنْ تَتَّخِذَ لِي نَعْشاً فَقَدْ رَأَيْتُ الْمَلَائِكَةَ صَوَّرُوا صُورَتَهُ .
فَقَالَ لَهَا صِفِيهِ لِي فَوَصَفَتْهُ فَاتَّخَذَهُ لَهَا فَأَوَّلُ نَعْشٍ عُمِلَ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ ذَاكَ وَ مَا رَأَى أَحَدٌ قَبْلَهُ وَ لَا عَمِلَ أَحَدٌ .
ثُمَّ قَالَتْ أُوصِيكَ أَنْ لَا يَشْهَدَ أَحَدٌ جِنَازَتِي مِنْ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ ظَلَمُونِي وَ أَخَذُوا حَقِّي فَإِنَّهُمْ عَدُوِّي وَ عَدُوُّ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ لَا تَتْرُكُ أَنْ يُصَلِّيَ عَلَيَّ أَحَدٌ مِنْهُمْ وَ لَا مِنْ أَتْبَاعِهِمْ وَ ادْفِنِّي فِي اللَّيْلِ إِذَا هَدَأَتِ الْعُيُونُ وَ نَامَتِ الْأَبْصَارُ .
ثُمَّ تُوُفِّيَتْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهَا وَ عَلَى أَبِيهَا وَ بَعْلِهَا وَ بَنِيهَا فَصَاحَتْ أَهْلُ الْمَدِينَةِ صَيْحَةً وَاحِدَةً وَ اجْتَمَعَتْ نِسَاءُ بَنِي هَاشِمٍ فِي دَارِهَا فَصَرَخُوا صَرْخَةً وَاحِدَةً كَادَتِ الْمَدِينَةُ أَنْ تَتَزَعْزَعَ مِنْ صُرَاخِهِنَّ وَ هُنَّ يَقُلْنَ يَا سَيِّدَتَاهْ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ وَ أَقْبَلَ النَّاسُ مِثْلَ عُرْفِ الْفَرَسِ إِلَى عَلِيٍّ ع وَ هُوَ جَالِسٌ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ ع بَيْنَ يَدَيْهِ يَبْكِيَانِ فَبَكَى النَّاسُ لِبُكَائِهِمَا وَ خَرَجَتْ أُمُّ كُلْثُومٍ وَ عَلَيْهَا بُرْقُعَةٌ وَ تَجُرُّ ذَيْلَهَا مُتَجَلِّلَةً بِرِدَاءٍ عَلَيْهَا تُسَبِّجُهَا وَ هِيَ تَقُولُ يَا أَبَتَاهْ يَا رَسُولَ اللَّهِ الْآنَ حَقّاً فَقَدْنَاكَ فَقْداً لَا لِقَاءَ بَعْدَهُ أَبَداً وَ اجْتَمَعَ النَّاسُ فَجَلَسُوا وَ هُمْ يَضِجُّونَ وَ يَنْتَظِرُونَ أَنْ تُخْرَجَ الْجِنَازَةُ فَيُصَلُّونَ عَلَيْهَا وَ خَرَجَ أَبُو ذَرٍّ وَ قَالَ انْصَرِفُوا فَإِنَّ ابْنَةَ رَسُولِ اللَّهِ ص قَدْ أُخِّرَ إِخْرَاجُهَا فِي هَذِهِ الْعَشِيَّةِ فَقَامَ النَّاسُ وَ انْصَرَفُوا ..........
فَلَمَّا أَنْ هَدَأَتِ الْعُيُونُ وَ مَضَى شَطْرٌ مِنَ اللَّيْلِ أَخْرَجَهَا عَلِيٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ ع وَ عَمَّارٌ وَ الْمِقْدَادُ وَ عَقِيلٌ وَ الزُّبَيْرُ وَ أَبُو ذَرٍّ وَ سَلْمَانُ وَ بُرَيْدَةُ وَ نَفَرٌ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ وَ خَوَاصُّهُ صَلَّوْا عَلَيْهَا وَ دَفَنُوهَا فِي جَوْفِ اللَّيْلِ وَ سَوَّى عَلِيٌّ ع حَوَالَيْهَا قُبُوراً مُزَوَّرَةً مِقْدَارَ سَبْعَةٍ حَتَّى لَا يُعْرَفَ قَبْرُهَا وَ قَالَ بَعْضُهُمْ مِنَ الْخَوَاصِّ قَبْرُهَا سُوِّيَ مَعَ الْأَرْضِ مُسْتَوِياً فَمَسَحَ مَسْحاً سَوَاءً مَعَ الْأَرْضِ حَتَّى لَا يُعْرَفَ مَوْضِعُهُ

نقد سند
روایت مرسل است و در نتیجه غیر قابل اعتماد.



فراز دوم- روایات دفن امام مجتبی ع
در ماجرای دفن امام حسن ع در برخی روایات آمده که حضرت وصیت فرمودند تا در کنار مادرشان فاطمه در بقیع دفن شوند. اما این دسته از روایات ضعیف بوده و اساس علت طرح آن اینست که بین دو مطلب که در برخی روایات دیگر آمده خلط ایجاد شده است.
اول آنکه امام مجتبی وصیت کردند تا ابتداء در کنار جدشون دفن شوند و اگر نشد در خانه حضرت زهرا ص در کنار مادرشون و اگر نشد در بقیع (روایت در پست قبلی آمده). مطلب دوم اینست که در برخی روایات آمده که حضرت وصیت فرمودند تا در بقیع در کنار جدشون فاطمه بنت اسد دفن شوند.
اما در برخی روایات دیگر عبارت «بنت اسد» در کنار نام فاطمه آورده نشده است.

عمر بن شبه نمیری متوفای 266 چنین نقل کرده: أن الحسن بن علي رضي الله عنهما قال : ادفنوني في المقبرة إلى جنب أمي . فدفن في المقبرة إلى جنب فاطمة ...

نقد سند
این روایت مرسل بوده و قابل اعتماد نمی باشد. دیگرانی هم که این روایت را نقل کرده اند از ابن شبه نقل کرده اند.
مشابه این روایت نیز به طرق مختلف در کتب شیعه نقل شده که سند همه آنها ضعیف می باشد.

اما روایتی که می گوید امام مجتبی وصیت فرمودند تا در بقیع در کنار مادرشون فاطمه بنت اسد دفن شود اینست
… ثم اوصى [ أي الإمام الحسن u ] أن يدفنوه بالبقيع - إلى أن قال – يا أخي احملني على سريري إلى قبر جدي رسول الله صلى الله عليه وآله لأجدد به عهدي ، ثم ردني إلى قبر جدتي فاطمة بنت أسد فادفني هناك …

۱۳۸۸/۰۳/۰۷

نشان از بی نشان

امروز سوم جمادی الثانی روز شهادت صدیقه کبری سلام الله علیهاست. داشتم فکر می کردم یه پست جدید راجع به حضرت بنویسم که به ذهنم رسید نشانی از بی نشان بدهم، که اون مدفن فاطمه س است.
همه میدونیم که مدفن حضرت مخفی است و اون هم به وصیت خود حضرت بوده است. اما مطلبی رو که میخوام تو این پست بهش بپردازم اینه که درسته قبر شریف حضرت پنهان است اما آیا محدوده مدفن رو هم نمیشه از اخبار و روایات بدست آورد؟ به نظر من میشه!
دفن مخفیانه حضرت یک حرکت کاملا سیاسی بود. حضرت زهرا س برای اینکه اعتراض خودشون رو نسبت به دستگاه حاکمه و مردم زمانشون نشون بدهند خواستند تا پس از دفن هیچ ردی و نشانی از خود باقی نگذارند. فاطمه س با این حرکت برای همیشه این سوال را در پیشانی تاریخ ثبت کرد که : «قبر فاطمه کجاست و چرا پنهان است؟»
پاسخ به این سوالات یعنی رو شدن دستان پلید دستگاه حاکمه و ظلمهایی که روا داشتند.
همه میدونیم سه احتمال راجع به محل دفن حضرت وجود داره:

1. بقیع
2. روضه منوره (بین قبر و منبر)
3. منزل خود حصرت زهرا س

این سه نظر هم مبتنی بر مطالبی است که در روایات و اخبار آمده است. ممکن است برخی تصور کنند که چون خواسته شده قبر حضرت مخفی باشه لذا سه گزینه رو مطرح کردند تا مردم دقیقا ندونن قبر واقعی حضرت کجاست. یا فکر کنند ائمه ع این سه گزینه رو مطرح تا حقیقت در بین سه گزینه پنهان شود. اما این کاملا اشتباهه.
اتفاقا مطلبی رو که میخوام روش تاکید بکنم اینه که اثمه ع نه تنها این کار رو نکردند بلکه محدوده مدفن شریف فاطمی س را هم مشخص کردند. قبل از توضیح بیشتر لازم است که بین دو مطلب تفکیک قایل بشیم. مخفی بودن و بی نشان بودن قبر، غیر از مخفی بودن محدوده اون قبر است.
مثالی بزنیم: یک وقت کسی رو در گورستان شهر دفن می کنند اما سنگ نشانی برای او قرار نمی دهند. وقتی از خانواده او می پرسن
که قبر فلانی کجاست، ممکن است بگویند در گورستان شهر دفن کردیم ولی محل اون رو نشون نخواهند داد. اما یک وقت کسی رو بدون سنگ نشان دفن می کنند و محدوده محل دفن وی رو هم پنهان می نمایند. یعنی معلوم نیست داخل شهر دفن شده یا خارج شهر. در گورستان عمومی دفن شده یا در منزل.
من معتقدم دفن فاطمه س در ابتدا به شیوه دوم بود. یعنی مدفن حضرت نه نشانی داشت و نه معلوم بود در چه محدوده ای دفن شده است. اما بعدها ائمه ع محدوده اون رو مشخص کردن ولی طبق وصیت مادرشان س همچنان قبر وی را بی نشان گذاشتند.
حال بپردازیم به اینکه فاطمه س در چه محدوده ای دفن شدند. در بقیع؟ در روضه؟ یا در خانه خود حضرت؟
آنچه که بسیاری از محدثین و علمای شیعه بدان اذعان داشته اند و از مجموع نقد و بررسی روایات می توان به آن رسید اینست که حصرت زهرا س را مخفیانه و بدون حضور مردم عادی در داخل خانه حضرت دفن کردند و می دانیم که خانه حضرت در همسایگی مسجد النبی بود و بعدها با توسعه مسجد، قبر آن بانوی بزرگوار هم داخل در آن شد.
شیوه علمی اثبات مطلب، اقتضا می کند تا پیش از اثبات این قول، ابتداء دو قول اول مورد نقد و خدشه قرار گیرند، اما بدلیل طولانی شدن
کلام، این مساله را به زمانی دیگر موکول می کنیم. اما اجمالا بد نیست بدانید که نظریه دفن حضرت در بقیع بیشتر از سوی روایات اهل سنت مطرح شده و عموما ضعیف هستند. نظریه دفن در روضه منوره هم چند روایت مختصری است که بعضا کلام راوی با کلام معصوم خلط شده و به نظر، سخن معصوم آمده است. ضمن اینکه روضه منوره بخشی از مسجد بوده و هست فلذا دفن حضرت در آنجا چندان موافق با یک دفن مخفیانه نیست. آنچه در این بین بیشتر از همه قوت دارد و فرمایشات معصومین هم بدان تاکید دارد نظریه دفن در خانه خود حضرت است.

روایات مویده
یک-صحیحه بزنطی از امام رضا ع (این روایت به طرق دیگری نیز نقل شده است):
مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ عليه السلام عَنْ قَبْرِ فَاطِمَةَ عليها السلام فَقَالَ دُفِنَتْ فِي بَيْتِهَا فَلَمَّا زَادَتْ بَنُو أُمَيَّةَ فِي الْمَسْجِدِ صَارَتْ فِي الْمَسْجِدِ (وسایل الشیعه ج14 ص 368 ح19406)
ترجمه: محمد بن ابی نصر گفت از امام رضا ع از قبر فاطمه س سوال کردم، حضرت فرمود: در خانه خودش دفن گشت، پس چون بنی امیه مسجد را گسترش دادند قبر حضرت زهرا س داخل مسجد قرار گرفت.

دو-أبو الحسن ابراهيم بن محمد الهمداني قال : كتبت إليه إن رأيت أن تخبرني عن بيت أمك فاطمة عليها السلام ، أهي في طيّبة أوكما يقول الناس في البقيع ؟ فكتب هي مع جدي صلى الله عليه وآله (اقبال الاعمال ص109)
ترجمه: ابراهیم بن محمد همدانی گفت برای امام هادی ع نامه نوشتم وسوال کردم اگر صلاح میدانید من را از مدفن مادرتون فاطمه س آگاه کنید، آیا آن در روضه طیبه است یا آنگونه که مردم می گویند در بقیع؟ حضرت در پاسخ مرقوم فرمودند: فاطمه س با جدم رسول خداست (در حقیقت دو قول اول را تلویحا رد فرموده اند)

سه-ابن شبه (از علمای اهل سنت) از امام باقر ع فرمودند: دفن عليٌّ فاطمة رضي الله عنها ليلاً في منزلها الذي دخل في المسجد ، فقبرها عند باب المسجد (تاریخ المدینه ج1 ص106)
ترجمه: علی ع فاطمه را شبانه در منزلش دفن کرد که بعدها جزو مسجد شد، پس قبرش نزدیک در مسجد است.

چهار-ابن شبه از امام صادق ع: قُبِرَت فاطمة رضي الله عنها في بيتها الذي أدخله عمر بن عبدالعزيز في المسجد (تاریخ المدینه ج1 ص107)
ترجمه: فاطمه س در خانه اش دفن شد که عمر بن عبدالعزیز آن را داخل مسجد کرد (پس از توسعه مسجد)

پنج: ابن حبان در کتاب الثقات : وأوصى [ يعني الإمام الحسن ] إلى أخيه الحسين : إذا أنا متُ فأحفر لي مع أبي [ يعني جده رسول الله صلى الله عليه وآله ] وإلا ففي بيت علي وفاطمة ، وإلا ففي البقيع ولا ترفعن في ذلك صوتاً … ثم أمر الحسين أن يحفر له في بيت علي وفاطمة فبلغ ذلك بني أمية فأقبلوا [ و ] عليهم السلاح …
ترجمه: امام حسن ع به برادرش وصیت کرد: هنگامی که از دنیا رفتم مرا در کنار پدرم رسول خدا ص دفن کن و گرنه در خانه علی و فاطمه و در غیر این صورت در بقیع و نگذارید به خاطر آن سر و صدایی بلند شود ... سپس امام حسین ع امر فرمود که وی را در خانه علی و فاطمه دفن کنند. اما چون خبر به بنی امیه رسید سلاح بدست گرفتند و پیش رو آمدند ... (تا اینکه حضرت مجبور شد طبق وصیت برادر وی را در بقیع دقن کند)

نظر علمای شیعه
یک- شیخ صدوق ره: اختلفت الروايات في موضع قبر فاطمة ... ومنهم من روى أنها دفنت في بيتها فلما زادت بنو أمية في المسجد صارت في المسجد ، وهذا هو الصحيح عندي
ترجمه: روایات در موضع قبر فاطمه س دارای اختلاف است ... یکی از اقوال آنست که آن حضرت در خانه خود دفن شد و چون بنی امیه مسجد را گسترش دادند جزو مسجد شد و این نظریه در نزد من صحیح است.

دو-علامه مجلسی ره: قد بينا في كتاب المزار أن الأصح أنها مدفونة في بيتها (بحار ج43 ص188)
ترجمه: در کتاب مزار تبیین کردیم که قول صحیح تر آنست که آن حضرت در منزل خودشان دفن شدند.

سه-شیخ عباس قمی ره: والبعض قال : أنها دفنت في منزلها وهو أصح الأقوال حيث دلت على ذلك الروايات الصحيحة (وقایع الایام ص 279)
ترجمه: برخی گفتند آن حضرت در منزلش دفن شده است که آن صحیح ترین نظرات است چرا که روایات صحیحی بدان دلالت دارد. (البته ایشان در کتاب مفاتیح نظریه روضه منوره را ترجیح می دهند)

چهار- سید بن طاووس: والظاهر أن ضريحها المقدس في بيتها (اقبال الاعمال ص 111)
ترجمه: و آنچه به نظر میرسد صحیح باشد آنست که مدفن مقدش حضرت در خانه اش می باشد.

پنج: صاحب مدارک: والأصح أنها دفنت في بيتها (مدارک ج8 ص279)
ترجمه: و قول صحیح تر آنست که وی در خانه اش مدفون گشت

۱۳۸۸/۰۳/۰۳

معادل امروزی مهریه حضرت زهرا (س)

این روزها که در ایام فاطمیه هستبم، مطالب مختلف راجع به صدیقه کبری (س) به چشم می خوره. چند وقت پیش یه مطلبی دیدم با این عنوان: «معادل امروزی مهریه حضرت زهرا (س)».
یکی از اساتید حوزه علمیه در مصاحبه خود مطالبی راجع به حضرت بیان کرده بودند از جمله راجع به مهریه حضرت و معادل امروزی آن. عین متن مصاحبه چنین است (البته بخش مورد نظر): «ايماني شيركلائي با اشاره به ساده‌زيستي و مهريه ناچيز حضرت زهرا(س) گفت: مهريه آن حضرت 500 درهم بود كه معادل امروزي مهريه حضرت زهرا(س) 2.5 ميليون تومان است»
برام سوال شد که چطور به این مبلغ رسیدن. بلافاصله شروع کردم به محاسبه. از آنجا که محوریت معاملات در گذشته و امروز بر پایه طلا بوده و هست لذا در قدم اول باید آنرا به دینار (سکه زر) تبدیل کنیم. در صدر اسلام هر دینار معادل ده درهم بوده است. این مطلب را از روایات متعدد از جمله صحیحه عبدالرحمن بن حجاج میشه استفاده کرد: الدیه الف دینار و قیمه الدینار عشره دراهم یعنی دیه معادل هزار دینار و هر دینار معادل ده درهم است.
پس مهریه حضرت زهرا س برابر 50 دینار میشود.
اما باید دید هر دینار معادل چند مثقال طلاست. هر دینار معادل یک مثقال شرعی طلاست. یک نکته ای که باید به آن توجه کنیم اینست که مثقال شرعی با مثقال صیرفی (آنچه در بازار امروز استفاده میشود) متفاوت است. مثقال صیرفی برابر 24 نخود و مثقال شرعی برابر 18 نخود طلاست. به عبارت دیگر یک دینار (که 18 نخود شرعی است) برابر با 0.75 مثقال امروزیست. حاصلضرب 50 در 0.75 میشود 37.5. پس فرمول محاسبه چنین میشود:

[قیمت یک مثقال طلا] * 37.5 = معادل روز مهریه حضرت زهرا (س)

حالا ببینیم هر مثقال طلا به تاریخ روز چقدر میارزه. هر مثقال طلای 18 عیار به تاریخ 29 مرداد 88 برابر با 104000 تومان است (منبع). بنابراین معادل امروزی مهریه زهرا س می شود 3900000 تومان.


۱۳۸۸/۰۱/۲۷

عصریک جمعه ی دلگیر...

عصریک جمعه ی دلگیر...
دلم گفت بگویم...بنویسم...
که چراعشق به انسان نرسیدست؟ چرا آب به گلدان نرسیدست؟
وهنوزم که هنوزست...
غم عشق به پایان نرسیدست؟
بگوحافظ دلخسته زشیراز بیاید...بنویسد که هنوزم که هنوزست...چرا...یوسف گمگشته به کنعان نرسیدست؟
وچراکلبه ی احزان به گلستان نرسیدست...؟
عصرهرجمعه ی دلگیر...وجود توکنار دل هر بیدل آشفته شودحس....
توکجایی گل نرگس...؟

این شعر رو جایی دیدم، خیلی خوشم اومد، همینجور هی با خودم زمزمه می کردم. نفهمیدم این شعر از کیه، ولی ذوق هر کی بوده فوق العاده زیبا بوده.

۱۳۸۸/۰۱/۱۶

امام حسن ع مظلوم نقل و تاریخ

چند روز پیش یه بنده خدایی پیامک داد و دو تا سوال پرسید. گفته بود جایی شنیدم امام حسین ع بر خلاف مشهور اصلا زیبا نیوده بلکه زشت هم بوده و دیگه اینکه اون حضرت «مطلاق» بود یعنی ازدواج می کرد و زیاد طلاق می داد.
در پاسخ پیامکش، پیامک دادم که اولی غلطه و دومی هم در مورد امام حسن ع گفته شده و غلط تر از اولی هست. بعد براش نوشتم که یک کتابی در اینترنت در نقد مطلاق بودن امام مجتبی ع هست که معرفیش می کنم، تا با خوندن اون مطلب برات روشن بشه.
حالا اینها رو نوشتم برای اینکه اون کتاب رو معرفی کنم.


کتاب «امام حسن ع مظلوم نقل و تاریخ» تالیف دکتر حسین فریدونی که فایلهای سخنرانیش رو در چند پست قبل گذاشته بودم. جالبه بدونید این آقای دکتر، دکترای داروسازی دارند اما به حق کارشناس صاحب نظری در حوزه معارف دینی می باشند.
کتاب را در اینجا مشاهده نمایید.

در ضمن سایت فوق در قسمت سخنرانی، فایلهای زیاد و قابل استفاده ای داره که می تونید ملاحظه بفرمایید.

۱۳۸۸/۰۱/۱۲

ماجرای تمثال پیامبر ص

عکس اصلی

يک اکتشاف جالب

در سال 2004، در حين بازديد از يک نمايشگاه عکس مختص به دو عکاس Lehnert و Landrock، تصادفا موفق به کشف ريشه اين پوستر ايراني شديم و آن عکسي بود که Lehnert بين سالهاي 1904 و 1906 در تونس گرفته بود، و سپس در اوايل دهه بيست به صورت کارت پستال چاپ و توزيع شده بود.
Radolf Franz Lehnret (1878 – 1948) که اهل جمهوري چک امروزي بود، در سال 1904 به همراه Ernst Heinrich Landrock ( 1878 – 1966) آلماني به تونس آمد، اولي به عنوان عکاس و دومي به عنوان ناشر و مدير. از آنجايي که Lehnret در سال پيش از آن اقامتي کوتاه در تونس داشت، علاقه زيادي به مناظر طبيعي و ساکنان آنجا پيدا کرده بود. شرکت اين دو (L&L) به صورت تخصصي به چاپ تصاوير از مناظر زيبا در تونس و مصر مي­پرداخت و هزاران عکس و کارت­پستال از اين مناطق چاپ نمود.
Lehnert که در موسسه هنرهاي گرافيکي وين تحصيل کرده بود، روابطي با اعضاي جنش pictorialist که عکاسي را به عنوان اثر هنري مي­دانستند، داشت. عکسهاي Lehnert نه تنها بيابان، تپه هاي شن روان، بازارها و مناطق محلي تونس را نشان مي­داد، بلکه شامل تصاويري از پسران و دختران نابالغ جوان بود که سني بين کودکي و نوجواني و چهره اي بين زن و مرد داشتند. اين تصاوير معمولا مطابق سليقه مشتريان اروپايي تهيه شده بود که تصويري وسوسه انگيز و وهم­آميز از شرق داشتند.
Lehnret بدون شک در تهيه عکسها از اين مساله استفاده نموده، ولي نبوغ قابل توجهي نيز به خرج داده است. عکسهاي او به صورت چاپ نقره اي، گراورسازي شده و چهاررنگ چاپ شده است. اکثر اين کارت پستالها از سال 1920 در آلمان چاپ شده و در مصر پخش شده است.

چاپها و متنهاي منطبق
هيچ شکي نيست که کارت پستال نشان داده شده در شکل 1، که براساس شماره گذاري L&L، شماره آن 106 است به عنوان مدل پوسترهاي ايراني مورد استفاده قرار گرفته است. به علاوه، نام کارت پستال شماره 106 محمد است، که اين خود به تنهايي مي­تواند نشان دهد که چرا تصويرگران ايراني آنرا به عنوان مدلي از حضرت محمد(ص) انتخاب نموده­اند. بدون شک، همه نسخ موجود از اين عکس، همه از عکس شماره 106 الگوبرداري کرده­اند با اين تفاوت که نسخ اوليه به عکس اصلي شبيه ترند. بدين ترتيب، Lehnret ناخواسته در قلب يک اسطوره قرار گرفته است.

متن اصلی مقاله
متن ترجمه مقاله

۱۳۸۷/۱۲/۲۵

بررسی حدیث طلع البدر علینا...

پست قبلی به یک دلنوشته پر شد. میخواستم چیز دیگه ای بنویسم اما مقدمه، ذی المقدمه رو هم تحت تاثیر قرار داد. اما مطلب رو در این پست مطرح می کنم.
تواریخ نوشته اند، روز جمعه، شانزدهم ربیع الاول سال نخست هجری، وقتی رسول خدا بر مردم یثرب وارد شد، مردم، خصوصا زنها و کنیزکان در حالیکه دف میزدند با این شعر از رسول خدا استقبال کردند:
طَلَع البـدر علـیـنـا من ثَنیّات الوداع وَجَـبَ - الشُکر علینا مـا دعـا لله داع
أیها المبعوث فینا جئت بالأمر المطاع - جئت شرفت المدینة مرحباً یا خیر داع
یعنی:
ماه شب چهارده از گردنه وداع بر ما طالع گشت-شکر خدا بر ما واجب است؛ تا هنگامی که ندای دعوت به سوی خدا طنین انگیز باشد
ای که بر ما مبعوث شده ای، تو با دستوری پذیرفته آمدی-آمدی و با ورودت مدینه را شرافت دادی ، خوش آمدی ای بهترین دعوت کننده
این آنچیزیست که موخین نمقل نموده اند. اما چند سال قبل دکتر انیس بن احمد اندونزیایی مقاله ای را منتشر کرد تحت عنوان «دراسة في حديث طَلَع البدر علينا، دراسة حديثية للخبر و النشيد» که در آن به نقد و بررسی این روایت پرداخت.
آنچه در ذیل می آید لب کلام ایشان است با ساختاری جدید.

بررسی سند:
  1. نخستین کسی که این روایت را نقل کرده، بیهقی است که آنرا در دلایل النبوه آورده است. راوی اول حدیث «ابن عایشه» است. نام کامل او عبيدالله بن محمد بن حفص بن عمر بن موسي بن عبيدالله بن معمر تيمي است. وی متوفاي سال 228 هجری می باشد. سال وفات وی نشان میدهد که وی مستقیما نمی تواند راوی ماجرایی باشد که در حدود دو قرن پیش اتفاق افتاده است. بنابر این از نظر سند حدیث مرفوع است.
    اما با وجود ضعف سند، عدّۀ زيادي از عالمان و محدثان و مورخان مانند ابن حبان (الثقات: 1/131)، ابن عبدالبر (التمهيد: 14/82)، ابن قيم(زاد المعاد: 3/551)، ابن کثير (السيرة النبويه: 2/269) و سمهودي (وفاءالوفاء:1/262) و ديگران آن را روايت کرده‌اند.
  2. يک سند غريب ديگر هم براي اين روايت هست که مراغي آورده و ضمن آن خبر ياد شده را به مالک بن انس منسوب کرده با اين عبارت شگفت که: صعدت ذوات الخدور علي الاجاجير... و سپس آن اشعار را آورده است که مقصود روي بام‌هاست. اين سند هم قابل اعتنا نيست.

بررسی متن
  1. در اين سرود، نوعي نرمي و رقيق بودن هست که در اشعار آن زمان وجود نداشته و به احتمال از اشعار قرن سوم است.
  2. اين سرود بر وزن بحر «رمل» است، در حالي که وزن غالب بر اشعاري که مرتجلا سروده مي‌شود، «رَجَز» است.
  3. چطور با اين که هنوز نام يثرب «مدينه» نشده در اين شعر گفته مي‌شود:
    جـئـت شــرفـت المـدينة مـرحبـا يـا خـيــر داع
  4. در باره استقبال روايات ديگري هم هست که به واقعیت نزدیک تر است:
    ابوبکر مي‌گويد: وقتي وارد مدينه شديم و شب بود، مردمان نزاع داشتند که نزد چه کسي فرود آييم. مردان و زنان روي ديوارها بودند و بچه‌ها و خدمه هم در راه ايستاده ندا مي‌دادند: يا محمد يا رسول الله، يا محمد يا رسول الله.
    اين روايت را بخاري و مسلم روايت کرده‌اند.
    در روايت ديگري که آن را هم ابوبکر نقل کرده است، گويد که مردم همه بيرون آمدند و ما وارد راه شديم. مردم و غلامان و خدمه فرياد مي‌زدند: جاء محمد، جاء محمد رسول الله، الله اکبر، جاء محمد.
    اين روايت را حاکم نيز نقل کرده است.
    براء بن عازب هم مي‌گويد: اولين مهاجر معصب بن عمير بود، اما هيچ چيزي مردم مدينه را به‌اندازه آمدن رسول خدا(ص) خشنود نکرد. در آن وقت کنيزان فرياد مي‌زدند: قَدِم محمد. اين روايت را هم بخاري و ابن سعد روايت کرده‌اند.
    انس بن مالک هم در شرح ورود حضرت مي‌گويد: وقتي حضرت رسيد، کساني مي‌گفتند: جاء نبي الله، جاء نبي الله. اين را هم بخاري روايت کرده است. انس مي‌گويد که من وسط بچه‌هايي بودم که مي‌گفتند: «جاء محمد» تا آن که آمد و پانصد نفر از انصار در اين استقبال بودند.


۱۳۸۷/۱۲/۲۴

امشب به مهتاب نگاه کن، با تو حرف می زند ...

امشب شب میلاد نور و رحمته. امشب مهتاب، مهربان تر از همیشه به زمین نگاه میکنه. تو چشاش که زل بزنی یه شعف و افتخار عجیبی رو می تونی توش ببینی. مهربونی و برق این چشمها مال پانزده قرن پیشه که مهتاب از او شبها خاطرات زیادی داره. اونوقتها مهتاب لحظه شماری می کرد تا خورشید خانوم با آسمون نیلی حجاز خداحافظی کنه. بعد با شتاب در حالیکه برای خورشید خانوم دست تکون میداد، به آسمون مدینه سرک می کشید تا یه بار دیگه صورت ماه مجبوبشو ببینه. برا مهتاب یک ثانیه هم زیاد بود چه برسه به اینکه دوازده ساعت منتظر مونده بود. برای همین وقتی از دور بوی مدینه رو میشنید، صدای تپش قلبش، بوی عاشقی رو به گوش ستاره های دور و برش می رسوند.
مهتاب، عاشق اون لحظه ای بود که وقتی در دل شب، همه مردم مدینه خوابیدن، محبوبش، سجاده عشق رو پهن می کرد و صورت به خاک می گذاشت. وای که چه عاشقانه، مهتاب اون لحظات رو نگاه می کرد و به محبوبش زل میزد. یه وقتهایی که چشمشون تو چشم هم می افتاد، میشد شبنم عشق رو تو چشمای سیاه و قشنگ مهتاب دید. دل تو دلش نبود. دوست داشت اون لحظه به زمین میومد تا زانو به زانوهاش بزاره، دست تو دستاش گره کنه و تو چشاش خیره بشه و بگه: محبوب من! دوست دارم.
اما مهتاب نه زبان حرف زدن داشت، نه پای حرکت. فقط باید نگاه می کرد و نگاه می کرد و نگاه...
کاش اقلا امشب مهتاب زبان حرف زدن پیدا می کرد. میدونم تو دلش رازهای نگفته زیادی داره که مثل یک عاشق فقط خودش می دونه و خودش.
برقی که امشب تو چشمای مهتاب موج میزنه مال همون نگاههایی است که منو تو از داشتنش محرومیم. خوشا به سعادتت مهتاب! ما که محبوب تو رو درک نکردیم اما دعا کن تا وقت مردن و در برزخ و در قیامت، صورت مهربونش رو ببینیم در حالیکه او نیز به ما لبخند میزند. آمین.

۱۳۸۷/۱۲/۲۰

امام عصر ع دادرس درماندگان

محبت امام عصر ع گوهریست الهی که حضرت اله به هر کس که بخواهد عطا می کند. اما این به معنای این نیست که ما باید دست روی دست بگذاریم و نظاره کنیم بلکه باید خود را در مسیر این نسیم رحمت الهی قرار دهیم. یکی از مهمترین کارها برای ازدیاد محبت نسبت امام عصر ع، ازدیاد معرفت آن بزرگوار است.
این معرفت شقوق مختلقی دارد اما یکی از زیباترین آنها مطالعه تشرفات معتبره به محضر نورانی آن حضرت است. در دوره ای که دست ما از ساحت قدس حضرتش کوتاه است، اطلاع از تشرفات حاصله و کلمات و سخنان رد و بدل شده، سهم بسزایی در بر افروختن شراره های معرفت و محبت مولای ما در دلهایمان خواهد داشت.
آنچه در زیر می آید ماجرای تشرف ابن ابی بغل به محضر انور امام زمان ع است که در کتب معتبره مانند فرج الهموم سید بن طاوس و بحار الانوار مجلسی (ره) و ... آمده است.

ابن‌ ابي‌ بغْل‌ كاتب‌ با يكي‌ از حاكمان‌ ذي‌نفوذ زمانه‌، اختلاف‌ يافت‌؛ ولي‌ چون‌ از ترس‌ او، بر جان‌ خود ايمن‌ نبود، مدّتي‌ را به‌ صورت‌ پنهاني‌ سر كرد. سپس‌ تصميم‌ گرفت‌ تا خود را به‌ حرم‌ مطهّر حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر علیهما السلام برساند و در آن‌ جا يك‌ شب‌ را تا صبح‌ به‌ دعا پردازد و از ذات‌ اقدس‌ الهي‌ بخواهد كه‌ خلاص‌ شود. آن‌ شب‌ بسيار سرد و باراني‌ بود. از خادم‌ آستان‌ خواست‌ كه‌ درهاي‌ روضه‌ي‌ منوّره‌ را ببندد تا احدي‌ داخل‌ نشود و به‌ دعا و تضرّع‌ و زيارت‌ بپردازد. با آنكه‌ از شدّت‌ باران‌ كسي‌ را ياراي‌ تردّد نبود و با اينكه‌ درهاي‌ حرم‌، كامل‌ بسته‌ بود، ناگاه‌ صداي‌ پايي‌ شنيد و ديد آقايي‌ زيارت‌ مي‌خواند. آن‌ مرد بر آدم‌ و پيامبران‌ اولوالعزم‌ و همه‌ ائمه‌ سلام‌ كرد تا رسيد به‌ صاحب‌ الزّمان‌ علیه السلام و او را ذكر نكرد. از اين‌ عمل‌ وي‌ متعجّب‌ شدم‌. هنگامي‌ كه‌ زيارت‌ و سلام‌ ايشان‌ تمام‌ شد، دو ركعت‌ نماز خواند. با تمام‌ توجه‌ ديد جواني‌ است‌ كه‌ جامه‌ ي‌ سفيد بر تن‌ و عمامه‌اي‌ بر سر ـ كه‌ دنباله‌ي‌ آن‌ را به‌ يك‌طرف‌ انداخته‌ است‌ ـ و ردائي‌ بر دوش‌ دارد. پس‌ به‌ او رو كرد و فرمود: اي‌ ابوالحسين‌ بن‌ ابي‌ بغل‌! چرا دعاي‌ فرج‌ را نمي‌خواني‌ ؟
عرض‌ كرد: اي‌ آقاي‌ من‌! آن‌ دعا كدام‌ است‌؟
فرمود: دو ركعت‌ نماز مي‌گزاري‌ و بعد مي‌گويي‌ : يا مَنْ اَظْهَرَ الجَميلَ وَ سَتَرَ الَقبيحَ يا مَنْ لَمْ يُؤاخِذْ بالجَريرَةِ وَ لَمْ يَهْتِكِ السّتْرَ يا عَظيمَ الَمنِّ يا كَريمَ الصَّفْحِ يا حَسَنَ التَّجاوُزِ يا واسِعَ المَغفِرَ ةِ يا باسِطَ اليَدَينِ بالرحمةِ يا مُنْتَهي‌ كُلِّ نَجْوي‌ وَيا غايَةَ كُلِّ شكْوي‌ يا عَونَ كُلِّ مُستَعين‌ يا مُبتَدِئاً بِالنِعَمِ قَبلَ استِحقاقِها يا رَبّاهُ (ده‌ مرتبه‌) یا سیداه (ده مرتبه) یا مولاه (ده مرتبه) یا غیثاه (ده مرتبه) يا منتهی رغبتاه (ده‌ مرتبه‌) اَسْأَلُكَ بِحَقِّ هذِهِ الاَسْماءِ وَ بحقِّ محمّدٍ وَ الِهِ الطّاهرين‌ عليهُم‌ السَّلامِ اِلّا ما كَشَفْتَ كَرْبي‌ وَ نَفَّسْتَ هَمّي‌ وَ فَرَّجْتَ غَمّي‌ وَ اَصْلَحْتَ حَالي‌
و پس‌ از اين‌ هرچه‌ مي‌خواهي‌ دعا كن‌ و حاجت‌ خود را بطلب‌ . سپس‌ طرف‌ راست‌ صورت‌ را بر زمين‌ مي‌گذاري‌ و 100 مرتبه‌ در سجده‌ مي‌گويي‌ يا مُحَمَّدُ يا عَليُّ يا عَليُّ يا مُحمَّدُ اِكْفِياني‌ فَاِنَّكما كافياي‌ وَ انْصُراني‌ فَاِنَّكما ناصِراي‌
و بعد از آن‌، طرف‌ چپ‌ صورت‌ را بر روي‌ زمين‌ مي‌گذاري‌ و صد مرتبه‌ مي‌گوئي‌ اَدرِكني‌ و سپس‌ مي‌گوئي‌ الغَوثَ، اَلغَوثَ، الغَوثَ تا يك‌ نفس‌، سپس‌ سر از سجده‌ برنمي‌داري‌ تـا آن‌كه‌ خـداي‌ تعالـي‌ به‌ كـرم‌ خـود، حاجتت‌ را بـرآورد؛ إن‌ شاءاله‌ تعالي‌ .
ابن‌ ابي‌ بغل‌ كاتب‌ گويد: چون‌ به‌ نماز و دعا خواندن‌ مشغول‌ شدم‌، ديگر آن‌ مرد را نديدم‌ و وقتي‌ بيرون‌ رفتم‌ و از خادم‌ پرسيدم‌، او هم‌ اظهار بي‌اطّلاعي‌ كرد. وقتي‌ خادم‌ ماجرا را شنيد، گفت‌: اين‌ شخص‌ مولاي‌ ما صاحب‌ الزّمان‌ است‌. آن‌جناب‌ را هم‌ مكرّر در مثل‌ چنين‌ شبي‌ و در وقت‌ خالي‌شدن‌ روضه‌ مطهّراز مردم‌، مشاهده‌ كردها م‌. من‌ از اين‌ ماجرا بسيار متأسّف‌ شدم‌ و از اين‌كه‌ چنين‌ سعادتي‌ را به‌ آساني‌ از دست‌ دادم‌، اندوهگين‌ گرديدم‌. اندكي‌ طول‌ نكشيد كه‌ كارگزاران‌ حاكم‌ نزد من‌ آمدند و امان‌نامه‌ آوردند. وقتي‌ نزد او رفتم‌، برخاست‌ و مرا به‌ سينه‌ چسباند و در آغوش‌ گرفت‌ و گفت‌: حال‌ شكايت‌ مرا به‌ صاحب‌ الزّمان‌ ميكني‌ ؟!!

۱۳۸۷/۱۲/۰۳

شناخت مسیحیت

مکتب شناسی دینی یکی از موضوعات بسیار مهم معرفتی است. هر بچه شیعه ای باید با اصول مکتبش و چارچوب اون بخوبی آشنا باشه. این که گفته میشه اصول دین تحقیقی است به این معناست که نسبت به اصول دینش باید بتواند خودش رو متقاعد کنه. بسیاری از تلاشهایی که در حوزه دین انجام میشود نیز در همین راستاست.
اما در یک سطح بالاتر، علاوه بر شناخت مکتب خود، برای دفاع از حقانیت تشیع، باید به آموزه های مکاتب های دیگر نیز تسلط پیدا کرد. مکاتبی مثل بهاییت، وهابیت، تسنن، تصوف، یهودیت، مسیحیت و حتی شیطان پرستی (که امروزه در کشور ما هم بازار گرمی پیدا کرده).
متاسفانه تمام این نحله ها هم به شدت در حال تبلیغ و جذب افراد مختلف از پیر و جوان به سوی خود هستند. عدم تسلط به آموزه های این مکاتب باطل، آرام آرام باعث جذب افراد (خصوصا آدمهایی که مزه دین راستین رو بدرستی نچشیدند و فقط عنوان تشیع بر روی اونها بوده) به دنیای به ظاهر جذاب و پر زرق و برق اونها میشه.
سال 85 بود که رفتم به کلیسایی در خیابان طالقانی تهران. از روی کنجکاوی رفتم سر و گوشی آب بدم. مسیحیان -در حالت عادی- هفته ای دوبار میرن کلیسا. یکی جمعه ها و دیگری یکشنبه ها. یکشنبه ها مخصوص اعضاست. ولی جمعه ها هر کسی میتونه بره. مسلمانهایی که بعضا دوستای مسیحی دارند هم به اتفاق دوستشون میان.
مثلا مسیحی ها وقتی در کلیسا می خوان نیایش کنند، با هم شروع می کنند به آواز خوندن، یک گروه موسیقی هم متشکل از دختر و پسر با ارگ زدن، محفل رو کاملا ملکوتی!! می کنند.
اونوقت در همون مجلس دیدم که که یک عده ای از بچه مسلمونا می گفتند اینها هم نیایش دارند، ما هم دعای کمیل داریم که هی باید تو سرو کله خودمون بزنیم و داد و فریاد کنیم. جالبه آخری حتی صحبت از مسیحی شدن هم می کردند.
وقتی اینو شنیدم اول چیزی که به ذهنم خطور کرد این بود که اینها چون با اصول باطل مسحیت آشنایی ندارن، لذا با این حواشی و با این مسایل بزک شده، خیلی زود اعتقادات خودشونو از دست می دن.
بماند که بعد از اون جلسه یک انجیل و چندتا کتاب و چندتا سی دی هم برای هدایت! به ما دادند.
سخن به درازا کشید. سخن بر سر این بود که علاوه بر شناخت مکتب تشیع، باید با مکاتب دیگر هم آشنا شد که به راحتی سرمون کلاه نره. اینا رو گفتم برای اینکه شما رو با یه دوره مباحث «شناخت مسیحیت» آشنا کنم.
آقای دکتر حسین فریدونی، یکی از اساتید دیرین در حوزه مکتب شناسی، در یک مجموعه ای از سخنرانیهای خود به این موضوع پرداخته اند. سرفصلهای سخنان ایشون عبارتند از:
  1. شناخت كتاب مقدس (عهد جديد و عهد قديم)
  2. اناجيل اربعه و كتابهاي پيوسته آن
  3. رسالت و محتويات حضرت مسيح (ع)
  4. فرقه هاي عمده مسيحيت
  5. مبحث مهم تثليث
  6. معرفي حضرت مسيح (ع) در قرآن و انجيل
  7. مسئله فداء
  8. عشاء رباني
  9. نقش پولس در مسيحيت
  10. بشارت كتابهاي مقدس
  11. بررسي انجيل برنابا
  12. نظر قرآن پيرامون اعتقاد مسيحيان
مطمئنم مطالب براتون جدید و جذاب خواهد بود. برای گوش کردن به سخنرانیهای فوق کلیک کنید.
برای اینکه با کیفیت بیشتری گوش کنید، می تونید اونها رو دانلود هم بکنید. (برای دانلود از اون قسمتی که نوشته DL MP3 استفاده کنید). اگه دانلود نکردید با زدن دکمه Play می تونید به صورت آنلاین گوش کنید.

۱۳۸۷/۱۱/۲۸

درس معرفه الله از سید الشهدا ع

امروز روز اربعین بود. اگرچه امروز موفق به خوندن زیارت اربعین و دو رکعت نماز بعدش شدم اما امیدوارم اسم من هم در طومار زایرین سید الشهدا در این روز قرار گرفته باشه. در روایت آمده کسی که زیارت امین الله می خونه (زیارت امین الله از زیارات معتبره جامعه است که هر یک از ائمه ع را می شه با اون زیارت کرد) زیارت او به محضر رسول خدا برده می شه و به امضای نورانی حضرت می رسه. شاید این عبارت در مورد زیارات دیگر هم صادق باشه.
اما سوال اینه، ایا زیارت من و شما هم امروز مورد امضای رسول خدا قرار گرفت؟ نمی دونم! اما اینقدر می دونم که شان اونها بالاتر از اینه که کسی توجهی با ساحت قدسشون بکنه و اونها توجهی نشان ندهند. حاشا و کلا.
یک صحنه ای از روز عاشورا هست که همیشه در ذهنم های لایت شده. اونم اون لحظه ایست که سید الشهدا فرزندشون عبدالله رضیع (یا همون علی اصغر ع) را طلب کردند و او را در آغوش کشیدند. وقتی که اون تیر سه شعبه، گل شید الشهدا ع رو پرپر کرد و حضرت خون او رو به آسمان پرتاب نمود و اون خون دیگه به زمین بر نگشت؛ می دونیند بعدش امام ع چه جمله ای رو بر زبان جاری کردند؟
حضرت فرمودند :
هَوَّنَ علیَّ ما نَزَلَ بِی انَّهُ بِعَین الله (لهوف)
آنچه از مصیبت ها که بر من نازل می شود، آسان است، مادامی که در زیر نگاه خداست.
واقعا جز انسانی که ذوب در معرفت و محبت خداست، کی میتونه صادقانه این جمله رو بر زبان جاری کنه؟ یکی از درسهای مهم عاشورا همین معرفت الله است.
امام حسین ع قران ناطق است و آنچه او می گوید و انجام می دهد برگرفته از معارف ناب قرآنیست. این خودش یک بحث مفصلیه که آنچه امامان معصوم ع بیان می کنند به یک نحوی ریشه در قرآن دارند. اساسا موضوع «عرض حدیث» که در روایات بهش تاکید شده (یعنی روایات را به قرآن عرضه کنید، اگر مخالف قرآن بود آنرا به دیوار بکوبید) ریشه در همین نکته داره که فرمایشات معصومین (چه از نوع اعتقادی و یا اخلاقی و یا فقهی و یا ...) برخاسته از تعلیمات ناب قرآنیست.
یعنی اگر امام ع مطلبی رو می فرمودند و بعد طرف مقابل سوال می کردند که این مطلب از کجای قرآن است، امام ع پاسخ می دادند. و چطور اینگونه نباشد که اون بزرگواران معلمان حقیقی قرانند و نمونه های آن هم در روایات فراوان است.
یکی از شاگردان اون مکتب، فضه، کنیز حضرت زهرا س بود، که در مورد او نقل کرده اند بیست سال فقط با قران تکلم کرد (بیت الاحزان). یعنی اگر حال او را هم می چرسیدند فقط با قران پاسخ می گفت.
اینها رو گفتم برای اینکه بگم این جمله سید الشهدا ع هم مثل باقی فرمایشاتشون ریشه در قران دارد. خدای متعال وقتی پیغمبرش را در مقابل مشکلات دعوت به صبر می کند اینگونه به او می فرماید:
واصبر لحکم ربک فانک باعیننا (طور-48)
بر حکم پروردگارت صبر کن که تو در مقابل نگاه ما هستی
و واقعا آدمی اگر در مشکلات و سختی ها به این فرمایش قران توجه کند، سختی ها برای او شیرین خواهد شد.
خدایا تو من رو میبینی و در عین حال قادری که سختی ها را مرتفع کنی و نمی کنی، چون دوست داری صبر من و تحمل من رو ببینی. چطور میشه سختیی باقی بمونه در حالی که در گوشه گوشه اون میشه نگاه تو رو مشاهده کرد. منتها باید چشم دل باز کرد و معرفت پیدا کرد.
تنها باید دعا کرد که معلم راستین قران و یگانه مهدی دوران، امام عصر ارواحنا له الفدا بیاید و خیمه های قران را برپا کند و ما را از زلال معارف قرانیش بهره مند سازد.

۱۳۸۷/۱۱/۱۷

جامه کعبه در طول تاریخ


در پست قبلی از سایت حج گفتم، این بار تصمیم گرفتم از خود حج و آن یاقوت سیاهی که در وسط مسجد الحرام دلها رو شیدای خودش می کنه بنویسم.
کعبه مکانی نیست که قدمت آن به حضرت ابراهیم برسد. کعبه از زمان هبوط آن آدم ابوالبشر جایگاه آن مشخص و محترم بوده است و حجر الاسود یار همراه و همیشگی کعبه، ملکی بود که به صورت سنگ متجسد شد تا در کنارش حاضر شویم و ادای عهد و میثاق کنیم. سر در آن لانه اسرار کنیم و بگوییم:
«امانتی ادیتها و میثاقی تعاهدته لتشهد لی بالموافاه»
یعنی ادای امانت کردم و پیمان خود نگاه داشتم برای اینکه -ای حجرالاسود- به این وفاداری شهادت دهی.
حال این پیمان چه بوده و چرا چنین می گوییم ... این سخن بگذار تا وقت دگر.
اما دانستنیهای کعبه بسیار زیاد است. این که در طول تاریخ دچار چه تحولاتی شده است. چندین بار ویران شده و مجدد ساخته شده است؛ اینکه در یک برهه ای حجر الاسود را یه سرقت بردند و سالها کعبه بدون حجرالاسود بود و بعد از سالها به جای خودش باز گشت و اینکه کعبه امروزین با مدیریت یک فقیه ایرانی پس از سیل عظیم سال 1039 ه.ق بازسازی شد و بسیاری مطالب دیگر.
یکی از مطالب مرتبط با تاریخ کعبه، تاریخ جامه آنست. اولین شخصی که جامه برای کعبه تهیه کرد، جامه کعبه در زمان جاهلیت، در زمان رسول خدا، در زمان حکومت امیرالمومنین، در زمان خافای اموی و عباسی و ... مطالب جالبیست که میتوانید آنرا دانلود و مطالعه بفرمایید.
برای دریافت فایل کلیک کنید

در ضمن چه در این موضوع و چه در موضوعات دیگر اگر سوالاتی داشتید که مایلید در مورد آنها بیشتر بدانید با ما در میان بگذارید. در صورت امکان به صورت یک پست مستقلی به آن پرداخته خواهد شد.

۱۳۸۷/۱۱/۰۹

آموزش مکالمه زبان عربی (فایلهای صوتی)

سایت حج بر اساس کتاب «العربیه المعاصره» آموزش مکالمه زبان عربی را در قالب فایلهای صوتی آماده کرده و می تونید دانلود کنید.
از متن گفتگوهای توی فایلهای صوتی به نظر میاد بیشتر بخاطر تجهیز زوار در مقابل وهابیت هست.

دانلود متن کتاب العربیه المعاصره
دانلود فایلها آموزش مکالمه

۱۳۸۷/۱۱/۰۴

تنقیح حدیث کساء از جعل و افترا

چندین سال پیش در محلی که شاغل بودم، به مناسبتی یک روحانی بزرگواری بعد از نماز ظهر و عصر شروع کرده بود به تفسیر اخلاقی حدیث کساء.
حدیث کساء دو معنا داره. یکی اشاره به مجموعه احادیثی دارد که در در حقیقت تفسیر آیه تطهیر است و از سوی رسول خدا و ائمه ع وارد شده و یکی هم اشاره به یک حدیث خاص دارد که در انتهای مفاتیح هم آمده و بعضا در مجالس و محافل هم مثل دعای کمیل خونده می شود.
مضمون این حدیث دوم آنست که حضرت زهرا در منزل خود تشریف داشتند و بعد رسول خدا و حسنین و علی ع وارد منزل می شوند و ....
تفسیر اخلاقی که در بالا ذکر شد اشاره به همین حدیث دوم دارد.
در عین اینکه اون مباحث رو گوش می کردم اما گوشه ذهنم همش معطوف به این بود که این حدیث (یعنی همون حدیث دوم) پایه معتبر و درستی ندارد و بلکه جعلی است. از همون موقع تصمیم گرفتم تا این مطلب را در یک قالب پژوهشی و درست برای خودم تعریف کنم و صحت و سقم حدیث را به صورت علمی مورد برسی قرار بدم.
نتیجه اون بررسی مقاله ایست که اکنون در اختیار شماست. (می توانید از اینجا دانلود نمایید)

بعد از اینکه سلسله صحبتهای آن سخنران تمام شد، یک نسخه از این مقاله رو هم به ایشان دادم و خیلی تعحب کردند و نکاتی در ارتباط با آن بین ما ردو بدل شد. این مقاله یک بحث و نگاه علمی است در حوژه حدیث پژوهی. شما هم نظراتتون رو در میان بذارید.

۱۳۸۷/۱۱/۰۲

نگاهی نو به حقیقیت استخاره

هر کدوم از ماها ممکن تو زندگی چندین بار برای موارد مختلف استخاره کرده باشیم؛ یا حداقل بهش فکر کرده باشیم. اما آیا می دونیم که جایگاه استخاره از نگاه دین کجاست؟
یادمه نوجوان که بودم بعضی از فرمایشات معصومین در زمینه استخاره رو که می خوندم نمی فهمیدم. مثلا اونجا که می فرماید اگر کسی کاری را شروع کند وقبلش استخاره نکند ولو اون کار خوب هم از آب در بیاید اجری نمی برد.
یا اونجا که خداوند در حدیث قدسی فرمود از نشانه های شقاوت بنده ام آنست که کارهایش را انجام بدهد ولی قبلش استخاره نکند.
نمی فهمیدم یعنی چی. یعنی هر کار میخواهیم انجام بدیم قرآن یا تسبیح دست بگیریم و استخاره کنیم؟!!!
بعدها به مرور متوجه شدم اون استخاره ای که اینقدر بهش تاکید شده فراتر از این مفهوم استخاره ایست که در ذهن عموم مردم جا افتاده. ما اصل رو فراموش کردیم و به فرع چسبیده ایم.
البته استخاره به قرآن وتسبیح هم صحیح است و جایگاه خاص خود را دارد. منتهی باید هر چیزی رو سر جای خودش و مطابق با سنت استفاده کرد.
چند سال پیش - در آن ایام که ما را وقت خوش بود- نشستم و مطالب مربوط به این موضوع رو مدون کردم که نتیجه آنرا می توانید دانلود کنید و ملاحظه بفرمایید. (از اینجا می توانید دانلود کنید)

توضیح: عمده احادیث متن ترجمه نشدن. اگه دیدید نیاز به ترجمه داره بگید تا با ترجمه بذارم.

تشکر و اصلاح

یکی از عزیزان ایمیلی به من زد که این آیه ای که در عنوان وبلاگ شما قرار گرفته (یا ایها الذین امنوا کونوا انصار الله) در کجای سوره حدید است! یکه خوردم و بلافاصله نگاه کردم که نکنه اشتباه کردم. دیدم حق با ایشونه.
آیه فوق، کریمه مبارکه چهاردهم از سوره صف است.
داشتم فکر می کردم که چطور شد این اشتباه رو کردم (چون اصولا آدم دقیقی هستم - حداقل سعی می کنم) یادم آمد احتمالا به خاطر اینه که این دو سوره هر دو جزو سور مسبحات هست و بخاطر ارتباط مداوم با این سوره ها در موقع نوشتن اشتباه کردم (یعنی همون قاط زدم!)
سور مسبحات سوره هایی است که با عبارت «سبح» (فعل ماضی) یا «یسبح» (فعل مضارع) شروع می شود. این سوره ها عبارتند از حدید، حشر، صف، جمعه و تغابن.
اینها همان سوره هایست که در روایت آمده است «کان رسول الله یقرء المسبحات قبل ان یرقد» : رسول خدا قبل از خواب مداومت بر خواندن مسبحات داشت. و زیاد دیده شده که بزرگان توصیه می فرمودند بر خواندن این پنج سوره قبل از خواب. خوندنشون هم حدودا نیم ساعت طول می کشه.
توضیح: البته برخی سوره های اسراء و اعلی را هم جزو سور مسبحات شمرده اند که به نظر صحیح نمی آید چون خلاف روایت منصوص است.

باز هم از این دوست عزیز تشکر می کنم و مشتاقم تا اگر باز هم نظری دارند، در میان بگذارند.

۱۳۸۷/۱۰/۲۷

دلگفته های ما با خدا و پاسخ آن مهربان


گفتم: خسته‌ام
گفت: لاتقنطوا من رحمة الله


.:: از رحمت خدا ناامید نشید(زمر/53) ::.



گفتم: انگار، مرا فراموش کرده‌ای!

گفت: فاذکرونی اذکرکم

.:: منو یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره/152) ::.


گفتم: تا کی باید صبر کرد؟

گفت: و ما یدریک لعل الساعة ت*** قریبا

.:: تو چه می‌دانی! شاید موعدش نزدیک باشد (احزاب/63) ::.


گفتم: تو بزرگی و نزدیکیت برای منِِِ کوچک، خیلی دوره! تا آن موقع چه کار کنم؟

گفت: واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الله

.:: کاراهایی که به تو گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کند (یونس/109) ::.


گفتم: خیلی خونسردی! تو خدایی و صبور! من بنده‌ات هستم و ظرف صبرم کوچک است... یک اشاره‌ کنی تمامه!

گفت: عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم

.:: شاید چیزی که تو دوست داری، به صلاحت نباشه (بقره/216) ::.


گفتم: انا عبدک الضعیف الذلیل... اصلا چطور دلت میاد؟

گفت: ان الله بالناس لرئوف رحیم

.:: خدا نسبت به همه‌ی مردم - نسبت به همه – مهربان است (بقره/143) ::.


گفتم: دلم گرفته

گفت: بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا

.:: (مردم به چی دلخوش کردن؟!) باید به فضل و رحمت خدا شاد باشند (یونس/58) ::.


گفتم: اصلا بی‌خیال! توکلت علی الله

گفت: ان الله یحب المتوکلین

.:: خدا آنهایی را که توکل می‌کنند دوست دارد (آل عمران/159) ::.


گفتم: خیلی چاکریم!

ولی این بار، انگار گفتی: حواست را خوب جمع کن! یادت باشد که:

گفت: و من الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطمأن به و ان اصابته فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخره

.:: بعضی از مردم خدا را فقط به زبان عبادت می‌کنند. اگه خیری به آنها برسد، امن و آرامش پیدا می‌کنند و اگر بلایی سرشان بیاید تا امتحان بشوند، رو گردان میشوند. خودشان تو دنیا و آخرت ضرر می‌کنند (حج/11) ::


گفتم: چقدر احساس تنهایی می‌کنم ؛

گفت: فانی قریب

.:: من که نزدیکم (بقره/۱۸۶) ::.


گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم... کاش می‌شد به تو نزدیک بشوم

گفت: و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال

.:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن (اعراف/۲۰۵) ::.


گفتم: این هم توفیق می‌خواهد!

گفت: ألا تحبون ان یغفرالله لکم

.:: دوست ندارید خدا شما را ببخشد؟! (نور/۲۲) ::.


گفتم: معلومه که دوست دارم مرا ببخشی

گفت: و استغفروا ربکم ثم توبوا الیه

.:: پس از خدا بخواهید شما را ببخشد و بعد توبه کنید (هود/۹۰) ::.


گفتم: با این همه گناه... آخر چه کاری می‌توانم بکنم؟

گفت: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده

.:: مگر نمی‌دانید خداست که توبه را از بنده‌هایش قبول می‌کند؟! (توبه/۱۰۴) ::.


گفتم: دیگر روی توبه ندارم

گفت: الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب

.:: (ولی) خدا عزیزو دانا است، او آمرزنده‌ی گناه هست و پذیرنده‌ی توبه (غافر/۲-۳) ::.


گفتم: با این همه گناه، برای کدام گناهم توبه کنم؟

گفت: ان الله یغفر الذنوب جمیعا

.:: خدا همه‌ی گناه‌ها را می‌بخشد (زمر/۵۳) ::.


گفتم: یعنی اگر بازهم بیابم؟ بازهم مرا می‌بخشی؟

گفت: و من یغفر الذنوب الا الله

.:: به جز خدا کیه که گناهان را ببخشد؟ (آل عمران/۱۳۵) ::.


گفتم: نمی‌دانم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم! آتشم می‌زند؛ ذوبم می‌کند؛ عاشق می‌شوم! ... توبه می‌کنم

گفت: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین

.:: خدا هم توبه‌کننده‌ها و هم آنهایی که پاک هستند را دوست دارد (بقره/۲۲۲) ::.


ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرک

گفت: الیس الله بکاف عبده

.:: خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟ (زمر/۳۶) ::.


گفتم: در برابر این همه مهربانیت چه کار می‌توانم بکنم؟

گفت:یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا هو الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمت الی النور و کان بالمؤمنین رحیما

.:: ای مؤمنین! خدا را زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید. او کسی هست که خودش و فرشته‌هایش بر شما درود و رحمت می‌فرستند تا شما را از تاریکی‌ها به سوی روشنایی بیرون بیاورند. خدا نسبت به مؤمنین مهربان است. (احزاب/۴۱-۴۳) ::.


گفتم: هیچ کسی نمی‌داند تو دلم چه می‌گذرد

گفت: ان الله یحول بین المرء و قلبه

.:: خدا حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/24) ::.


گفتم: غیر از تو کسی را ندارم

گفت : نحن اقرب الیه من حبل الورید

.:: ما از رگ گردن به انسان نزدیک‌تریم (ق/16) ::.


گفتم : ...

گفت : ...

.::

۱۳۸۷/۱۰/۲۰

سخنرانی خانم مهناز رئوفی - دانشگاه شیراز آبان 87

خانم مهناز رئوفی یک نجات یافته از بهاییت است که به تعبیر خودش در طول تاریخ بهاییت سومین نفر است که پس از مسلمان شدن به صورت گسترده اقدام به ردیه نویسی نموده است.
سخنرانی را از اینجا دانلود نمایید

برخی کتابهای ایشان را اینجا می توانید مطالعه بفرمایید