۱۳۸۸/۰۱/۲۷

عصریک جمعه ی دلگیر...

عصریک جمعه ی دلگیر...
دلم گفت بگویم...بنویسم...
که چراعشق به انسان نرسیدست؟ چرا آب به گلدان نرسیدست؟
وهنوزم که هنوزست...
غم عشق به پایان نرسیدست؟
بگوحافظ دلخسته زشیراز بیاید...بنویسد که هنوزم که هنوزست...چرا...یوسف گمگشته به کنعان نرسیدست؟
وچراکلبه ی احزان به گلستان نرسیدست...؟
عصرهرجمعه ی دلگیر...وجود توکنار دل هر بیدل آشفته شودحس....
توکجایی گل نرگس...؟

این شعر رو جایی دیدم، خیلی خوشم اومد، همینجور هی با خودم زمزمه می کردم. نفهمیدم این شعر از کیه، ولی ذوق هر کی بوده فوق العاده زیبا بوده.