۱۳۸۷/۱۲/۲۵

بررسی حدیث طلع البدر علینا...

پست قبلی به یک دلنوشته پر شد. میخواستم چیز دیگه ای بنویسم اما مقدمه، ذی المقدمه رو هم تحت تاثیر قرار داد. اما مطلب رو در این پست مطرح می کنم.
تواریخ نوشته اند، روز جمعه، شانزدهم ربیع الاول سال نخست هجری، وقتی رسول خدا بر مردم یثرب وارد شد، مردم، خصوصا زنها و کنیزکان در حالیکه دف میزدند با این شعر از رسول خدا استقبال کردند:
طَلَع البـدر علـیـنـا من ثَنیّات الوداع وَجَـبَ - الشُکر علینا مـا دعـا لله داع
أیها المبعوث فینا جئت بالأمر المطاع - جئت شرفت المدینة مرحباً یا خیر داع
یعنی:
ماه شب چهارده از گردنه وداع بر ما طالع گشت-شکر خدا بر ما واجب است؛ تا هنگامی که ندای دعوت به سوی خدا طنین انگیز باشد
ای که بر ما مبعوث شده ای، تو با دستوری پذیرفته آمدی-آمدی و با ورودت مدینه را شرافت دادی ، خوش آمدی ای بهترین دعوت کننده
این آنچیزیست که موخین نمقل نموده اند. اما چند سال قبل دکتر انیس بن احمد اندونزیایی مقاله ای را منتشر کرد تحت عنوان «دراسة في حديث طَلَع البدر علينا، دراسة حديثية للخبر و النشيد» که در آن به نقد و بررسی این روایت پرداخت.
آنچه در ذیل می آید لب کلام ایشان است با ساختاری جدید.

بررسی سند:
  1. نخستین کسی که این روایت را نقل کرده، بیهقی است که آنرا در دلایل النبوه آورده است. راوی اول حدیث «ابن عایشه» است. نام کامل او عبيدالله بن محمد بن حفص بن عمر بن موسي بن عبيدالله بن معمر تيمي است. وی متوفاي سال 228 هجری می باشد. سال وفات وی نشان میدهد که وی مستقیما نمی تواند راوی ماجرایی باشد که در حدود دو قرن پیش اتفاق افتاده است. بنابر این از نظر سند حدیث مرفوع است.
    اما با وجود ضعف سند، عدّۀ زيادي از عالمان و محدثان و مورخان مانند ابن حبان (الثقات: 1/131)، ابن عبدالبر (التمهيد: 14/82)، ابن قيم(زاد المعاد: 3/551)، ابن کثير (السيرة النبويه: 2/269) و سمهودي (وفاءالوفاء:1/262) و ديگران آن را روايت کرده‌اند.
  2. يک سند غريب ديگر هم براي اين روايت هست که مراغي آورده و ضمن آن خبر ياد شده را به مالک بن انس منسوب کرده با اين عبارت شگفت که: صعدت ذوات الخدور علي الاجاجير... و سپس آن اشعار را آورده است که مقصود روي بام‌هاست. اين سند هم قابل اعتنا نيست.

بررسی متن
  1. در اين سرود، نوعي نرمي و رقيق بودن هست که در اشعار آن زمان وجود نداشته و به احتمال از اشعار قرن سوم است.
  2. اين سرود بر وزن بحر «رمل» است، در حالي که وزن غالب بر اشعاري که مرتجلا سروده مي‌شود، «رَجَز» است.
  3. چطور با اين که هنوز نام يثرب «مدينه» نشده در اين شعر گفته مي‌شود:
    جـئـت شــرفـت المـدينة مـرحبـا يـا خـيــر داع
  4. در باره استقبال روايات ديگري هم هست که به واقعیت نزدیک تر است:
    ابوبکر مي‌گويد: وقتي وارد مدينه شديم و شب بود، مردمان نزاع داشتند که نزد چه کسي فرود آييم. مردان و زنان روي ديوارها بودند و بچه‌ها و خدمه هم در راه ايستاده ندا مي‌دادند: يا محمد يا رسول الله، يا محمد يا رسول الله.
    اين روايت را بخاري و مسلم روايت کرده‌اند.
    در روايت ديگري که آن را هم ابوبکر نقل کرده است، گويد که مردم همه بيرون آمدند و ما وارد راه شديم. مردم و غلامان و خدمه فرياد مي‌زدند: جاء محمد، جاء محمد رسول الله، الله اکبر، جاء محمد.
    اين روايت را حاکم نيز نقل کرده است.
    براء بن عازب هم مي‌گويد: اولين مهاجر معصب بن عمير بود، اما هيچ چيزي مردم مدينه را به‌اندازه آمدن رسول خدا(ص) خشنود نکرد. در آن وقت کنيزان فرياد مي‌زدند: قَدِم محمد. اين روايت را هم بخاري و ابن سعد روايت کرده‌اند.
    انس بن مالک هم در شرح ورود حضرت مي‌گويد: وقتي حضرت رسيد، کساني مي‌گفتند: جاء نبي الله، جاء نبي الله. اين را هم بخاري روايت کرده است. انس مي‌گويد که من وسط بچه‌هايي بودم که مي‌گفتند: «جاء محمد» تا آن که آمد و پانصد نفر از انصار در اين استقبال بودند.