محبت امام عصر ع گوهریست الهی که حضرت اله به هر کس که بخواهد عطا می کند. اما این به معنای این نیست که ما باید دست روی دست بگذاریم و نظاره کنیم بلکه باید خود را در مسیر این نسیم رحمت الهی قرار دهیم. یکی از مهمترین کارها برای ازدیاد محبت نسبت امام عصر ع، ازدیاد معرفت آن بزرگوار است.
این معرفت شقوق مختلقی دارد اما یکی از زیباترین آنها مطالعه تشرفات معتبره به محضر نورانی آن حضرت است. در دوره ای که دست ما از ساحت قدس حضرتش کوتاه است، اطلاع از تشرفات حاصله و کلمات و سخنان رد و بدل شده، سهم بسزایی در بر افروختن شراره های معرفت و محبت مولای ما در دلهایمان خواهد داشت.
آنچه در زیر می آید ماجرای تشرف ابن ابی بغل به محضر انور امام زمان ع است که در کتب معتبره مانند فرج الهموم سید بن طاوس و بحار الانوار مجلسی (ره) و ... آمده است.
ابن ابي بغْل كاتب با يكي از حاكمان ذينفوذ زمانه، اختلاف يافت؛ ولي چون از ترس او، بر جان خود ايمن نبود، مدّتي را به صورت پنهاني سر كرد. سپس تصميم گرفت تا خود را به حرم مطهّر حضرت موسي بن جعفر علیهما السلام برساند و در آن جا يك شب را تا صبح به دعا پردازد و از ذات اقدس الهي بخواهد كه خلاص شود. آن شب بسيار سرد و باراني بود. از خادم آستان خواست كه درهاي روضهي منوّره را ببندد تا احدي داخل نشود و به دعا و تضرّع و زيارت بپردازد. با آنكه از شدّت باران كسي را ياراي تردّد نبود و با اينكه درهاي حرم، كامل بسته بود، ناگاه صداي پايي شنيد و ديد آقايي زيارت ميخواند. آن مرد بر آدم و پيامبران اولوالعزم و همه ائمه سلام كرد تا رسيد به صاحب الزّمان علیه السلام و او را ذكر نكرد. از اين عمل وي متعجّب شدم. هنگامي كه زيارت و سلام ايشان تمام شد، دو ركعت نماز خواند. با تمام توجه ديد جواني است كه جامه ي سفيد بر تن و عمامهاي بر سر ـ كه دنبالهي آن را به يكطرف انداخته است ـ و ردائي بر دوش دارد. پس به او رو كرد و فرمود: اي ابوالحسين بن ابي بغل! چرا دعاي فرج را نميخواني ؟
عرض كرد: اي آقاي من! آن دعا كدام است؟
فرمود: دو ركعت نماز ميگزاري و بعد ميگويي : يا مَنْ اَظْهَرَ الجَميلَ وَ سَتَرَ الَقبيحَ يا مَنْ لَمْ يُؤاخِذْ بالجَريرَةِ وَ لَمْ يَهْتِكِ السّتْرَ يا عَظيمَ الَمنِّ يا كَريمَ الصَّفْحِ يا حَسَنَ التَّجاوُزِ يا واسِعَ المَغفِرَ ةِ يا باسِطَ اليَدَينِ بالرحمةِ يا مُنْتَهي كُلِّ نَجْوي وَيا غايَةَ كُلِّ شكْوي يا عَونَ كُلِّ مُستَعين يا مُبتَدِئاً بِالنِعَمِ قَبلَ استِحقاقِها يا رَبّاهُ (ده مرتبه) یا سیداه (ده مرتبه) یا مولاه (ده مرتبه) یا غیثاه (ده مرتبه) يا منتهی رغبتاه (ده مرتبه) اَسْأَلُكَ بِحَقِّ هذِهِ الاَسْماءِ وَ بحقِّ محمّدٍ وَ الِهِ الطّاهرين عليهُم السَّلامِ اِلّا ما كَشَفْتَ كَرْبي وَ نَفَّسْتَ هَمّي وَ فَرَّجْتَ غَمّي وَ اَصْلَحْتَ حَالي
و پس از اين هرچه ميخواهي دعا كن و حاجت خود را بطلب . سپس طرف راست صورت را بر زمين ميگذاري و 100 مرتبه در سجده ميگويي يا مُحَمَّدُ يا عَليُّ يا عَليُّ يا مُحمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكما كافياي وَ انْصُراني فَاِنَّكما ناصِراي
و بعد از آن، طرف چپ صورت را بر روي زمين ميگذاري و صد مرتبه ميگوئي اَدرِكني و سپس ميگوئي الغَوثَ، اَلغَوثَ، الغَوثَ تا يك نفس، سپس سر از سجده برنميداري تـا آنكه خـداي تعالـي به كـرم خـود، حاجتت را بـرآورد؛ إن شاءاله تعالي .
ابن ابي بغل كاتب گويد: چون به نماز و دعا خواندن مشغول شدم، ديگر آن مرد را نديدم و وقتي بيرون رفتم و از خادم پرسيدم، او هم اظهار بياطّلاعي كرد. وقتي خادم ماجرا را شنيد، گفت: اين شخص مولاي ما صاحب الزّمان است. آنجناب را هم مكرّر در مثل چنين شبي و در وقت خاليشدن روضه مطهّراز مردم، مشاهده كردها م. من از اين ماجرا بسيار متأسّف شدم و از اينكه چنين سعادتي را به آساني از دست دادم، اندوهگين گرديدم. اندكي طول نكشيد كه كارگزاران حاكم نزد من آمدند و اماننامه آوردند. وقتي نزد او رفتم، برخاست و مرا به سينه چسباند و در آغوش گرفت و گفت: حال شكايت مرا به صاحب الزّمان ميكني ؟!!
این معرفت شقوق مختلقی دارد اما یکی از زیباترین آنها مطالعه تشرفات معتبره به محضر نورانی آن حضرت است. در دوره ای که دست ما از ساحت قدس حضرتش کوتاه است، اطلاع از تشرفات حاصله و کلمات و سخنان رد و بدل شده، سهم بسزایی در بر افروختن شراره های معرفت و محبت مولای ما در دلهایمان خواهد داشت.
آنچه در زیر می آید ماجرای تشرف ابن ابی بغل به محضر انور امام زمان ع است که در کتب معتبره مانند فرج الهموم سید بن طاوس و بحار الانوار مجلسی (ره) و ... آمده است.
ابن ابي بغْل كاتب با يكي از حاكمان ذينفوذ زمانه، اختلاف يافت؛ ولي چون از ترس او، بر جان خود ايمن نبود، مدّتي را به صورت پنهاني سر كرد. سپس تصميم گرفت تا خود را به حرم مطهّر حضرت موسي بن جعفر علیهما السلام برساند و در آن جا يك شب را تا صبح به دعا پردازد و از ذات اقدس الهي بخواهد كه خلاص شود. آن شب بسيار سرد و باراني بود. از خادم آستان خواست كه درهاي روضهي منوّره را ببندد تا احدي داخل نشود و به دعا و تضرّع و زيارت بپردازد. با آنكه از شدّت باران كسي را ياراي تردّد نبود و با اينكه درهاي حرم، كامل بسته بود، ناگاه صداي پايي شنيد و ديد آقايي زيارت ميخواند. آن مرد بر آدم و پيامبران اولوالعزم و همه ائمه سلام كرد تا رسيد به صاحب الزّمان علیه السلام و او را ذكر نكرد. از اين عمل وي متعجّب شدم. هنگامي كه زيارت و سلام ايشان تمام شد، دو ركعت نماز خواند. با تمام توجه ديد جواني است كه جامه ي سفيد بر تن و عمامهاي بر سر ـ كه دنبالهي آن را به يكطرف انداخته است ـ و ردائي بر دوش دارد. پس به او رو كرد و فرمود: اي ابوالحسين بن ابي بغل! چرا دعاي فرج را نميخواني ؟
عرض كرد: اي آقاي من! آن دعا كدام است؟
فرمود: دو ركعت نماز ميگزاري و بعد ميگويي : يا مَنْ اَظْهَرَ الجَميلَ وَ سَتَرَ الَقبيحَ يا مَنْ لَمْ يُؤاخِذْ بالجَريرَةِ وَ لَمْ يَهْتِكِ السّتْرَ يا عَظيمَ الَمنِّ يا كَريمَ الصَّفْحِ يا حَسَنَ التَّجاوُزِ يا واسِعَ المَغفِرَ ةِ يا باسِطَ اليَدَينِ بالرحمةِ يا مُنْتَهي كُلِّ نَجْوي وَيا غايَةَ كُلِّ شكْوي يا عَونَ كُلِّ مُستَعين يا مُبتَدِئاً بِالنِعَمِ قَبلَ استِحقاقِها يا رَبّاهُ (ده مرتبه) یا سیداه (ده مرتبه) یا مولاه (ده مرتبه) یا غیثاه (ده مرتبه) يا منتهی رغبتاه (ده مرتبه) اَسْأَلُكَ بِحَقِّ هذِهِ الاَسْماءِ وَ بحقِّ محمّدٍ وَ الِهِ الطّاهرين عليهُم السَّلامِ اِلّا ما كَشَفْتَ كَرْبي وَ نَفَّسْتَ هَمّي وَ فَرَّجْتَ غَمّي وَ اَصْلَحْتَ حَالي
و پس از اين هرچه ميخواهي دعا كن و حاجت خود را بطلب . سپس طرف راست صورت را بر زمين ميگذاري و 100 مرتبه در سجده ميگويي يا مُحَمَّدُ يا عَليُّ يا عَليُّ يا مُحمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكما كافياي وَ انْصُراني فَاِنَّكما ناصِراي
و بعد از آن، طرف چپ صورت را بر روي زمين ميگذاري و صد مرتبه ميگوئي اَدرِكني و سپس ميگوئي الغَوثَ، اَلغَوثَ، الغَوثَ تا يك نفس، سپس سر از سجده برنميداري تـا آنكه خـداي تعالـي به كـرم خـود، حاجتت را بـرآورد؛ إن شاءاله تعالي .
ابن ابي بغل كاتب گويد: چون به نماز و دعا خواندن مشغول شدم، ديگر آن مرد را نديدم و وقتي بيرون رفتم و از خادم پرسيدم، او هم اظهار بياطّلاعي كرد. وقتي خادم ماجرا را شنيد، گفت: اين شخص مولاي ما صاحب الزّمان است. آنجناب را هم مكرّر در مثل چنين شبي و در وقت خاليشدن روضه مطهّراز مردم، مشاهده كردها م. من از اين ماجرا بسيار متأسّف شدم و از اينكه چنين سعادتي را به آساني از دست دادم، اندوهگين گرديدم. اندكي طول نكشيد كه كارگزاران حاكم نزد من آمدند و اماننامه آوردند. وقتي نزد او رفتم، برخاست و مرا به سينه چسباند و در آغوش گرفت و گفت: حال شكايت مرا به صاحب الزّمان ميكني ؟!!
۱ نظر:
سلام آقاي معنوي خيلي جالب بود و واقعا خوندن اين مطلب به من اميد داد .اميدوارم معرفتمون به امام زمانمون زياد بشه .واميدوارم شما هم يكي از ياران امام زمان باشي .
ارسال یک نظر